Sunday, February 13, 2005



سرگذشت دست نبشته‌هاي معجز پاك سرشت

محمدعلي نقابي


شاعر طنزپرداز و نغزگفتار شبستر، در شرح حال مختصر خويش (1) درباره دست نوشته‌هايش چنين رقم زده: «تا حال تقريبا سه هزار(2) بيت نوشته‌ام، به رفقا داده‌ام، خود جمع نكرده‌ام، بعضي‌ها جمع كرده‌اند».

ميرزا علي معجز باجناقي داشت به نام حاج خليل مهدوي‌ نادر كه اصلا اهل «مؤمن آباد» سمنان بود و در آنجا باغهاي پسته داشت ولي با خانواده‌اش در شهر شاهرود زندگي مي‌كرد. سريه و لطيفه دو خواهر يتيم بودند كه تا عنفوان جواني در محله «نوبر» تبريز زندگي مي‌كردند. پس از ازدواج سريه خانم ساكن شبستر و لطيفه خانم ساكن شاهرود شد بدينسان سرنوشت در بين دو خواهر، نزديك به دو هزار كيلومتر فاصله انداخت، بنابراين هميشه در حسرت ديدار همديگر مي‌سوختند و مي‌ساختند تا اينكه در اوايل سال 1312 خورشيدي شفيع خان مهدوي نادر جهت ديدار خاله‌اش سريه خانم از «شاهرود» به شبستر مي‌آيد. پس از بازگشت به شاهرود، وضع شبستر و گذران خاله‌اش را به پدرش حاج خليل مهدوي نادر شرح مي‌دهد. وي به معجز نامه نوشته و او را با همسرش سريه خانم به شاهرود دعوت مي‌نمايد،‌معجز اين دعوت را با سپاس پذيرا شده و در پاسخ نامه،‌بطور منظوم چنين مي‌نويسد (3)

آمد چو پيام دوستان از شهرود،
از آمدنش دلم بسي شد خوشنود
بوسيدمش، هم بسودمش بريده
صد بار به تكرار رسيدم مقصود
مي‌گويم كه، انتظار دشوارتر است
از خوردن تير و خنجر زهرآلود
سر شب نغنوده ديده من تا صبح
آه از ستم جدايي نامسعود
آخر نفسي كشيد، آسوده دلم
صد شكر به درگاه خداوند ودود
من مرده، بگرفتم نامه تو،‌چون عيسي
روحي به دميد بر تنم، زنده نمود

از سوي ديگر چون كژانديشان و متحجرين با سخن چيني در پشت سر معجز، روان پاك و بي‌آلايش وي را مي‌آزردند، بنابراين شاعر ژرف انديش جهت ديدار باجناق و خانواده‌اش و همچنين تغيير آب و هوا و رهايي از دست بدخواهان و پسگرايان رنج سفر را پذيرا شده، توشه و وسايل مورد نياز سفر را تدارك مي‌بينند.

اظهارات حضوري يعقوب معجز (64 ساله) درباره مسافرت معجز و همسرش سريه خانم:

- من كه شاگرد مدرسه‌اي بيش نبودم، مادرم مرحومه ربابه (خواهر زاده معجز) روز سفر دايي‌اش روانشاد معجز را چنين بازگو مي‌نمود :

آن روز دايي جان كليد چوبي كلون خانه‌شان را به پيش ما فرستاده بود كه به منزلشان سركشي كرده و به گلهاي قهوه‌اي رنگ حياط هم آب بدهيم، از اينكه سريه زن دايي كم حوصله و وسواسي بود، بنابراين خانواده ما كليد را پذيرا نشدند. آنها هم كليد را به علي بيگ و ميرزا علي يحيي زاده(جمعي) كه هر دو برادر و معتمد محل بودند، سپرده و در شهريور ماه 1312 راهي شاهرود شدند.

معجز شيرين سخن سفر شاهرود را به نظم نوشته و بخشي از آن نظم در پايين از نظر خوانندگان مي‌گذرد :

سريه خانيملا وئريب قول قولا
يايين آخير آييندا دوشدوك يولا
يئتيشديك بئش – اون گونده شهرود´ه بيز
اوزاتديق قيچي، اولدوق آسوده بيز
مولاقات چون قيسمت اولدو بيزه
مودير´ين حضوروندا چؤكدوك ديزه
اؤپوشدوك، گؤرشدوك٬ دانيشديق، دئديك
تؤكوب چايي ايچديك، ناهاري يئديك
گئجه چون نامازي ادا ائيله‌ديك
ايطاعت به حؤكم-ي خودا ائيله‌ديك

م. ع. مؤعجوز – باكي 1954 م ص 346

معجز متعهد و صراف سخن اغلب اشعارش را در زير نور چراغ فتيله‌اي نمره 7 مي‌نوشت و روزها همان اشعار را در بين دوستان و مريدان خويش پخش مي‌كرد.

شاعر وارسته در تاريخ 1312 خورشيدي، دوستان و محبان زيادي در قصبه شبستر داشت، يكي از آن مريدان صادق محمدرضا مؤدب (خياط 22 ساله) بود كه مقداري از اشعار معجز را جمع‌آوري و در پيش خود نگه داشته بود. بعدها پدرزنش ميرزاعلي يحيي زاده (جمعي) نيز، در اين زمينه (گردآوري ادب) وي را ياري نمود و آنچه از دستش برمي‌آمد دريغ نورزيد.

لازم به يادآوري است كه در كتابخانه عمومي تبريز، در مخزن دست‌نوشته‌ها، تحت شماره 183 – دفتر اشعار معجز كه جزو كتابهاي اهدايي حاج حسين نخجواني است نگهداري مي‌شود. در متن آن دست نوشته، درباره ثبت اشعار معجز به دو مورد به شرح ذيل اشاره شده است:

1- صورت اشعار فوق در 14 ربيع‌الاول 47 در قريه «نعمت‌آباد» دو فرسخي تبريز به دفتر ثبت گرديد، اوايل شهريور ماه 1307 م.ن.

2- در مورخه 10/5/17 در شبستر گرفته و درج نمودم، علي نخجواني

از مطالب ياد شده در بالا در بالا معلوم مي‌شود كه خانواده نخجواني درصدد جمع آوري اشعار معجز بودند. تا اينكه در تاريخ 24 دي ماه 1318 علي نخجواني به شبستر رفته و با ضمانت مشهدي عليقلي بقچه اشعار معجز جاويدان را از مودب 28 ساله تحويل گرفته و رسيد ذيل در اختيار وي مي‌دهد.

مقداري اشعار مرحوم شبستري كه به خط خودش در ورق پاره‌هايي نوشته شده و در تحويل آقاي رضا مودب (خياط) شبستري بود به اينجانب علي نخجواني تحويل شد. كه انشااله بس از استنساخ عينا به معظم‌اله تحويل دهم و ضمنا يك نسخه ديوان مرحوم معجز را نيز تحرير و به معزي اليه تقديم نمايم و اين نوشته را دريافت نمايم. في 24 ماه 18 مطابق با 5 ذيحجه 58 – علي نخجواني.

9 ماه بعد محمدرضا مؤدب خواستار امانتها مي‌شود و علي نخجواني پاسخ زير را به وي مي‌فرستد.

22/7/19 دوست محترم آقاي رضا مؤدب

نامه گرامي و اصل و مطالب دريافت گرديد، تصور نفرماييد كه بنده در دادن اشعار نامبرده كه پيش بنده است و از طرف حضرتعالي به عنوان امانت پيش بنده است. فقط بايد در نظر داشته باشيد كه مقصود از نگاهداشتن آنها اين است كه با فراغت و طرز مخصوصي در ديوان شادروان درج گردد والا بنابه عجله باشد ممكن است استنتساخ نكرده عودت دهم و اگر نگراني داشته باشيد آقاي مشهدي عليقلي آقارا ضامن معرفي مي‌نمايم كه دفتر و عدي را تسليم نمايم و مقدار زيادي اشعار ديگر به دست بنده افتاده است كه البته آنها را هم در دفتر درج خواهم كرد.

با تقديم احترامات. ارادتمند نخجواني.

باز يك سال و اندي سپري مي‌شود و از دفترچه و عدي خبري نمي‌شود و روانشاد مؤدب عصباني شده و نامه تندي به علي نخجواني مي‌نويسد. چكيده جواب نامه را در ذيل مي‌خوانيد.

16/11/19 دوست معجز دوستم آقاي رضا مؤدب

نامه آميخته با كم لطفي شما واصل و موجب خرسندي گرديد زيرا دوستان آرزومند كه مكاتبات دوستان را ولو به هر لحن هم باشد زيارت كنند.

... طرز نوشتن را دوباره عوض كرده‌ام كه البته خواهيد پسنديد. و آن اينكه در ماشين تحرير حجره خودمان مي‌نويسيم و بعدا خواهم داد مجلد كنند. ... خواهشمندم مدتي هم صبر بفرماييد كه تمام كرده و ارسال خدمت نمايم، اميد است كه به دريافت خطي از شما موفق گردم...

ارادتمند علي نخجواني

مدت دو ماه و نيم ديگر سپري مي‌شود و باز دفتر استنتساخي اشعار معجز رخ نمي‌نمايد تا اينكه محمدرضا مؤدب نامه دوم را مي‌نويسد و مي‌فرستد و جوابش را اين چنين دريافت مي‌دارد.

30/1/20 دوست ارجمند شاعر دوست

نامه مورخه 25/1/20 شما رسيد. اينكه مرقوم رفته بود كه مخلص در عرض جواب مراسلات سركار كوتاهي نموده‌ام عين كم لطفي است. موضوع ديوان شاعر مرحوم گمنام ما اين است كه مذوي سابقا در جلد دفترچه داشتم كه تمام اشعار معجز مرحوم را نوشته بودم، هر دو جلد را گم كرده‌ام... ليكن جستجو مي‌كنم كه شايد يكي از رفقا برده و پس نداده باشد، اميدوارم كه در نزديكي آنها را پيدا كرده و ديواني كه لايق اسم معجز مرحوم باشد تدوين نموده و روح آن مرحوم را با كمك شما احيا كنم.

دوست عزيز ، شما خيال مي‌كنيد كه من ديوان آن مرحوم را وسيله پول قرار خواهم داد يا نظر استفاده دارم، استغفراله حالا وزارت فرهنگ براي اشعار تركي اجازه طبع نمي‌دهد، فقط لازم است اشعار مرحوم را با دقت و فراغت نوشت. ...خلاصه براي تدوين ديوان مرحوم شرح حال مفصل‌تري لازم است كه بعد معرف اشعار و ديوان باشد و لازم است قدر و مرتبت رضوان‌الله عليه قبلا مذكور افتد و در اين قسمت محتاج كمك‌هاي مؤدب هستيم.

قربان شما علي نخجواني

توضيح: بطوريكه از متن درج نشده نامه‌ها و سرنوشت بعدي دست نوشته‌ها‌ي امانتي برمي‌آيد، در امانتداري دست نوشته‌ها سهل انگاري به عمل آمده است.

پاورقي :

1- پاياننامه چاپي هادي سلطان‌القرائي، دانشگاه واشنگتن، ص 23
2- سي هزار بيت درست است. از اينكه دست نوشته به خط شكسته مي‌باشد لذا تحريف به وجود آمده است.
3- Fond 454 siyahi 1 is no 76 verb – 1 baki arsivi



ميرزا علي‌ معجز و تحصيل‌ زنان‌

اثري‌ چاپ‌ نشده‌ از پروفسور زهتابي‌
ميرزا علي‌ معجز روز نهم‌ فروردين‌ 1252 شمسي‌ در محلة‌ «سيسبگ‌» در يك‌ خانوادة‌ روشنفكر چشم‌ به‌ جهان‌ گشود. پدر معجز حاجي‌ آقا و مادرش‌ زهرا خانم‌ بود. پدر معجز در استانبول‌ كار مي‌كرد و معجز تا 16 سالگي‌ با مادرش‌در شبستر زندگي‌ نموده‌ و در مكتب‌ قديم‌ «ملا علي‌» نامي‌ معلومات‌ ابتدائي‌ كسب‌ نمود. سال‌ 1267 پدر معجز در استانبول‌ وفات‌ مي‌كند و برادرانش‌ حسن‌ و حسين‌ كه‌ در استانبول‌ بودند، او را پيش‌ خود مي‌برند. معجز 16 سال‌ در استانبول‌ زندگي‌ كرده‌ و در اين‌ مدت‌ اساساً به‌ كار كتابفروشي‌ مشغول‌ بود.

طول‌ سالهاي‌ اقامت‌ در استانبول‌ معجز ادبيات‌ تركي‌ را نيك‌ مطالعه‌ مي‌كند. در اين‌ سالها عراق‌، سوريه‌، لبنان‌، كويت‌ جزو امپراتوري‌ عثماني‌ بود و لذا اعراب‌ زياد در استانبول‌ زندگي‌ مي‌كردند، در بين‌ اين‌ عربها صدها اديب‌، نويسنده‌و شاعر از عراق‌ و مصر و سوريه‌ و لبنان‌ نيز بودند. در همين‌ سالها جمال‌الدين‌ اسد آبادي‌ و شاگردان‌ مصري‌ وي‌، از آن‌ جمله‌ عبدالله‌نديم‌ و دهها اديب‌ ديگر مصري‌ در استانبول‌ بودند. از شعراي‌ عراق‌ معروف‌الرصافي‌ را مي‌توان‌ نام‌برد كه‌، نمايندة‌ عراق‌ در مجلس‌ عالي‌ عثماني‌ بود. در اثر رابطه‌ و معاشرت‌ با اين‌ ادبا و شعراي‌ عرب‌ معجز هم‌ زبان‌ عربي‌ و هم‌ ادبيات‌ عربي‌ را مي‌آموزد.

پس‌ از 16 سال‌ اقامت‌ در استانبول‌ در سال‌ 1283 معجز از راه‌ باطوم‌ و قفقاز به‌ ميهن‌ خود باز مي‌گردد. در مدت‌ اقامت‌ خود در استانبول‌ معجز با فرهنگ‌ مترقي‌ و حيات‌ پيشرفتة‌ استانبوال‌ و قسمتي‌ از اروپا آشنا مي‌شود و لذا به‌محض‌ مراجعت‌ به‌ ميهن‌ خود عقب‌ماندگي‌ ميهن‌ و هم‌ ميهنان‌، بيگانگي‌ آنها را با علم‌ و دنياي‌ جديد و اسير خرافات‌ بودن‌ آنها را مشاهده‌ نموده‌ و به‌ قول‌ خودش‌ به‌ «نوحه‌خواني‌» آغاز مي‌كند و چنانكه‌ خود مي‌نويسد تا آخر عمرش‌بر عليه‌ بيسوادي‌، جهل‌، عقب‌ماندگي‌ هم‌ ميهنان‌ خود مبارزه‌ مي‌نمايد و به‌ زبان‌ مادري‌ خود، يعني‌ به‌ زبان‌ تركي‌ آذربايجاني‌ مي‌نويسد و مي‌گويد:

باشارسان‌ هر نه‌ مؤعجوز٬ ياز آنان‌ تعليم‌ ائده ن‌ ديلده‌،
گزه ر بير آرماغان‌ تك‌ دفترين‌، بيل‌، چين‌-و تاتاري‌

معجز طول‌ حيات‌ خويش‌ در ميهن‌ بر عليه‌ جهل‌ و بيسوادي‌، موهومات‌ و خرافات‌ و بويژه‌ بيسوادي‌ بانوان‌ و دختران‌ قلم‌ فرسائي‌ نموده‌ مي‌نوشت‌:

آه‌ من ‌الجهل‌ و حالاته‌،
احرق‌ عمري‌ بحراراته‌،

از مهمترين‌ مسائل‌ اجتماعي‌ كه‌، معجز در طول‌ حيات‌ خويش‌ در راه‌ آن‌ مبارزه‌ نموده‌ و قلم‌ فرسائي‌ كرده‌ است‌، يكي‌ هم‌ مسئله‌ سوادآموزي‌ زنان‌ و دختران‌ مي‌باشد. در اوايل‌ حيات‌ معجز در ايران‌ خواندن‌ و نوشتن‌ براي‌ دختران‌، ازطرف‌ مرتجعين‌ قدغن‌ بود. در رابطه‌ با لزوم‌ سوادآموزي‌ دختران‌ معجز دهها شعر پرمعني‌ و عميق‌ به‌ رشتة‌ تحرير درآورده‌ و آنها را در بين‌ توده‌هاي‌ وسيع‌ مردم‌ پخش‌ مي‌نمود. از اين‌ اشعار «اوخويون‌» = بخوانيد، «اوخودون‌ قيزلاري‌»= دختران‌ را سواد ياد بدهيد، «اولاجاق‌» = خواهد شد، «قيزلار» = دختران‌، «باجيلار» = خواهران‌، «قيزيل‌ گوله‌سن‌» = تو شبيه‌ گل‌ سرخي‌، «عيديا نه‌ خانم‌ سوره‌»، «گلين‌» = عروس‌، «هر زادي‌ آنلار ملك‌نسا» = ملك‌ نسا هر چيز رامي‌فهمد، «آي‌ قيز» = اي‌ دختر، و... را مي‌توان‌ نشان‌ داد. در اين‌ اشعار خود معجز با زبان‌ بسيار ساده‌ و عوام‌ فهم‌ دختران‌ و زنان‌ را به‌ خواندن‌ و نوشتن‌ و سوادآموزي‌ فرا خوانده‌ و مي‌نوشت‌:

قولاق‌ وئرين‌ سيزه‌ وار بير ايكي‌ سؤزوم٬‌ باجيلار:
گئدين‌، يازين‌، اوخويون‌، ائي ‌ايكي‌ گؤزوم‌ باجيلار!

توكذين‌ جهلي‌ اولماسا زاييل‌،
اوغلو اولماز تمددونه‌ ماييل‌

هر ميللت ‌ائده ر كسب‌ عولوم-و هونر، آي‌ قيز،
بيز ده‌ ياشاديق‌ دهرده‌ ميثل-ى‌ بقر آي‌ قيز

پس‌ از سالهاي‌ دراز مبارزه‌ در راه‌ با سواد شدن‌ دختران‌ و زنان‌، بالاخره‌ در مهر ماه‌ سال‌ 1309 شمسي‌ با پيشنهاد معجز عده‌اي‌ از روشنفكران‌ استانبول‌ و باكو ديده‌، دبستان‌ دخترانه‌اي‌ در شبستر با كمك‌ مالي‌ تجار تأسيس‌ مي‌كنند ومعجز شعر «مژده‌» خود را بدين‌ مناسبت‌ نوشته‌ و در مجلس‌ تأسيس‌ دبستان‌ دخترانه‌ مي‌خواند و در آن‌ مي‌گويد:

دئديم‌ بارها من‌ موعاريضلره
‌قالار روسييه‌هليك‌ فقط‌ سيزلره‌
ائده رلر بينا مدرسه‌ قيزلارا
گلر شووقا بير گون‌ جاوانلار گئنه‌
سؤزوم‌ اولدو سبز، آچديلار مدرسه
‌بنات‌-ى گونئي‌ وئرديلر سس‌ سسه‌

از بهترين‌ آثاري ‌كه‌ شاعر در راه‌ باسواد شدن‌ زنان‌ و دختران‌ برشتة‌ تحرير درآورده‌ شعريست‌ به‌ زبان‌ فارسي‌ كه‌ با اين‌ ابيات‌ آغاز مي‌شود:

تا مادر اطفال‌ نخوانند و ندانند،
اطفال‌ چنين‌ مادر خرخر بچگانند
بر مؤمنه‌ فرض‌ است‌ نبي‌ گفته‌ تعلم‌،
گر مؤمنه‌ زن‌ نيست‌، بگوئيد كيانند؟
روحيكه‌، عليل‌ است‌، كند خسته‌ بدنرا،
اطفال‌ چو جسمند و زنان‌ روح‌ و روانند.
آبادي‌ هر مملكت‌ از دانش‌ زنهاست‌،
چون‌ بر پسران‌ تربيت‌آموز زنانند.

مسئله‌ لزوم‌ خواندن‌ و نوشتن‌ به‌ دختران‌ و زنان‌، بيدارشدن‌ و رهايي‌ يافتن‌ آنها از چنگ‌ جهل‌ و خرافات‌ وموهومات‌ يكي‌ از دهها مسئله‌ مهم‌ اجتماعي‌ بود كه‌، معجز در طول‌ حيات‌ خويش‌ در شبستر در راه‌ آن‌ باكمال‌ شهامت‌ مبارزه‌ نمود و موفق‌ هم‌ شد. علاوه‌ بر اين‌ معجز عليه‌ مرتجعين‌ و عوامل‌ عقب‌ماندگي‌ وخرافات‌ مبارزه‌ خستگي‌ناپذير نموده‌ و آنها را با اشعار پر مغز طنز و خنده‌آور خويش‌ افشا نموده‌ و توده‌ها راعليه‌ آنها بسيج‌ مي‌نمود كه‌ در اينجا مجال‌ بحث‌ گسترده‌ درباره‌ آنها نيست‌.

بالاخره‌ معجز در اوايل‌ شهريور ماه‌ سال‌ 1312 بنابه‌ دعوت‌ باجناق‌ خويش‌ «خطيب‌ زاده‌» به‌ شهر شاهرودرفته‌ و در آنجا پس‌ از يكسال‌ و نيم‌ در اواخر اسفندماه‌ 1313 در سن‌ 61 سالگي‌ به‌ رحمت‌ ايزدي‌ پيوسته‌ و در آنجا به‌ خاك‌ سپرده‌ مي‌شود.

شبستر - اسفندماه‌ 1375



"معجز" يك "آذربجان" گمنام!

يونس پارسابناب



درآمد

در جريان تاريخ مبارزات مردم ايران براي استقلال و آزادي و عدالت اجتماعي مبارزان بيشماري از ميان مردم آذربايجان به پا خاسته و با پيكار پيگير خود عليه انقيادطلبي و استبداد خدمات درخشاني به مجموعه جنبش رهايي بخش مردم ايران انجام داده اند. (1) به همانگونه، در تاريخ مردم آذربايجان، به موازات اين مبارزان سياسي، ستارگان درخشاني نيز در آسمان ادبيات تركي آذربايجاني ظهور كرده و به وسيله شعر و نثر عليه ميهن فروشي و وابستگي و در راه استقلال و آزادگي و برابري زحمات فراواني كشيده و به حق به سرايندگان خلق معروف شده اند. منتهي اين شاعران و نويسندگان به جهت رواج ستم ملي و تبليغ انديشه هاي پان ايستي و ضدخلقي حاكم آنطور كه بايد و شايد مورد شناسايي توده هاي مردم بويژه نوجوانان ــ و جوانان كه اكثريت مردم ايران را تشكيل ميدهند، قرار نگرفته اند.

در اين نوشته كوشش ميكنيم كه بعد از اشاره به بعضي از بزرگان شعر تركي آذربايجاني در تاريخ آذربايجان، به شرح حال يكي از ناشناخته ترين چهره هاي آسمان شعر معاصر آذربايجان ــ ميرزاعلي معجز شبستري ــ پرداخته و در خاتمه قطعاتي از اشعار اين شاعر آذربايجان را كه به فارسي برگردانده ايم، معرفي كنيم.

شاعران آذربايجان در تاريخ

از ميان خيل شاعران آذربايجان كه با سرودن شعر به زبان مادري در تهييج و پويايي خلق در مبارزاتشان عليه انقيادطلبي و استبداد و در راه آزادي و برابري طلبي نقش مهمي را بازي كرده اند، در اينجا به چند تن آنها به طور نمونه اشاره ميكنيم:

1ــ مهستي خانم گنجوي ــ شاعر كلاسيك و ضدفئودال قرن دوازدهم ميلادي كه به خاطر داشتن انديشه هاي مترقي و سرودن اشعار انقلابي از طرف دربار سلطان سنجر سلجوقي مورد لعن و آزار قرار گرفت. نظامي گنجوي، شاعر معروف خلق كه خود داراي تمايلات ضددرباري بوده و در اين عصر ميزيسته شعري كه با بيت: پيرزني را ستمي درگرفت / دست زد و دامن سنجر گرفت شروع ميشود، سروده و در آن به طرز ماهرانه اي رفتار عمال سنجري را نسبت به اين شاعر آذربايجان محكوم ساخت. تا آنجا كه ما اطلاع داريم مهستي اولين هنرمند آذربايجاني در تاريخ ايران است كه مسئله ستم به زنان و محروميت آنان را در شعر تركي آذربايجان مطرح ساخته است

2ــ عمادالدين نسيمي ــ از شاعران مبارز آذربايجان كه در جواني تحت رهبري فضل الله نعيمي، بنيانگذار جنبش استقلال طلبانه ضدتيموري "حروفيه" در اواخر قرن چهاردهم، به مبارزه عليه تجاوزگران تيموري برخاست. نسيمي اولين شاعر آذري است كه خلاف شاعران كلاسيك آذربايجان (چون اوحدي مراغه اي، همام تبريزي، نظامي گنجوي و شيخ محمود شبستري) به زبان توده هاي آذربايجان (تركي آذربايجاني) شعر سروده و از اين جهت رنسانسي در شعر و ادب تركي به وجود آورده است. نسيمي در سال 1417 توسط عمال تيموري و متعصبين مذهبي دستگير و بلافاصله به اتهام "كفر" و "الحاد" در اشعارش پوست از كله و بدنش كندند. مباني تئوريك و ايدئولوژيك "حروفيه" بيش از همه، در آثار و اشعار نسيمي ديده ميشود. در اشعار اين شاعر، انسان به عنوان "آفريننده جهان" معرفي ميشود و روي ازلي و "ابدي" بودن آن تاكيد ميشود. (2)

3ــ شاه اسماعيل ختائي (3) ــ موسس سلسله صفوي ــ كه به حكومتهاي كوچك و پراكنده ملوك الطوايفي خاتمه داده و در ايران بعد از 900 سال ملوك الطوايفي يك مركزيت مقتدر به وجود آورد. در آغاز قرن شانزدهم در ايران طوايف و اقوام مختلفي خواهان الحاق به امپراتوري عثماني بودند. شاه اسماعيل و مركزيت قدرتمند حكومت صفوي توانست رودرروي تجاوزگران عثماني بايستد و انقياد قومي را طرد كند. اشعار شاه اسماعيل را كه به تركي آذربايجاني تحت اسم ختائي سروده شده، در جنگهاي ايران و عثماني قزلباشها با نغمه مخصوصي ميخواندند. به قول صمد بهرنگي، كوراوغلو و شاه اسماعيل ختائي "هر دو اهل بزم و رزم بوده اند"، "حماسه خواني" و "شمشيرزني" عليه دشمنان خارجي در اين زمان تلفيق پيدا كرد. "ساز" و "گرز" با وحدت خود در بقاي استقلال آن دوره در مقابل يورشهاي بي امان عثمانيها نقش مهمي را ايفا كرد. شاه اسماعيل شمشيرزن و شاعري زبردست و توانا بود.

4ــ محمد سليمان اوغلو ــ معروف به فضولي ــ كه به تركي آذربايجاني منظومه كلاسيك "ليلي و مجنون" را سروده و بدينوسيله به ادبيات و شعر مردمی آذربايجاني ها خدمات درخشاني در قرن شانزدهم انجام داد. (4)

5ــ قوسي تبريزي ــ شاعر گمنام در قرن هفدهم ــ كه عليه فئوداليسم برخاست و مقاومت شديدي را در اشعارش نسبت به ظلم و زور منعكس ساخت. ما اطلاعات خيلي ناقصي از شرح حال اين شاعر داريم. يك نسخه از ديوان اين شاعر در كتابخانه "موزه بريتانيا" نگهداري ميشود. (5)

6ــ ميرزاعلي اكبر طاهرزاده (6)، ملقب به صابر ــ بنيانگذار شعر و طنز انقلابي در ادبيات مدرن شعر تركي است. صابر در جريان اوج گيري انقلاب مشروطيت در ايران، يكي از نويسندگان تواناي روزنامه معروف "ملانصرالدين" در باكو بود. اشعار ضداستبدادي، ضدتزاري و تجدد طلبانه اين شاعر او را به يكي از محبوب ترين شاعران دوره مشروطيت در آذربايجان و ديگر نقاط ايران تبديل كرد. سبك شعر و محتوي نوشته هاي صابر بدون شك تاثير زيادي در شعر و ادب آذربايجان گذاشت.

در دهه دوم و سوم قرن بيستم، به پيروي از سبك توده اي و طنز انقلابي صابر، شاعران زيادي در آسمان ادب آذربايجان ظهور كردند كه به نوبه خود در تكامل شعر آذربايجاني به زبان توده ها خدمات گرانبهايي انجام دادند. ميرزا عبدالحسين خندان (7)، ميرزا احمد سهيلي تبريزي (8)، رضا صراف (9)، و جعفر خامنه تبريزي (10)، نمونه هاي درخشان آسمان ادب تركي اين دوره ميتوانند محسوب گردند كه سخت تحت تاثير صابر قرار داشتند و از سبك او پيروي ميكردند.

بدون شك ميرزاعلي شبستري ــ ملقب به معجز ــ ارجمندترين و در عين حال ناشناخته ترين در بين اين آذربايجانان آذربايجان است كه از سبك انقلابي صابر پيروي كرده است. معجز به زبان تركي براي خلق، بويژه تهيدستان شهري و دهقانان بي زمين، شعر سرود. اوجگيري فعاليت اين شاعر مصادف با ظهور و عروج رضاشاه به قله ديكتاتوري شاهي در ايران بود. بدين جهت رژيم ضدترك رضاشاه از نشر و ترويج اشعار و ترجمه آثار اين شاعر به زبان فارسي جلوگيري به عمل آورد. در نتيجه اين شاعر در بين توده هاي مردم ايران، بويژه در بين جوانان و نوجوانان غيرترك ناشناخته ماند. اميد است كه نوشته حاضر بتواند در جهت شناسايي اين شاعر آذربايجان قدمي بردارد.

زندگي و محيط سياسي معجز

ميرزا علي شبستري، ملقب به معجز ــ در 1252 شمسي در قصبه شبستر واقع در شمال شرق تبريز به دنيا آمد. پدر او حاج آقا يكي از تجار معروف آذربايجان بود. در دوران كودكي، معجز در يك مكتب خانه به تحصيل علوم به سبك قديمي پرداخت. در اوان جواني معجز به جهت تماس با مسافران ايراني كه از كشورهاي عثماني و روسيه به ايران برميگشتند و از طريق روزنامه هاي مختلف ايراني كه در آن زمان توسط ايرانيان در داخل و خارج كشور منتشر ميشد با عقايد مشروطه خواهي و مترقي آشنايي پيدا كرد. وقتي معجز شانزده ساله بود پدرش فوت كرد. روحيه پرتلاطم و عطش او به تحصيل دانش و تجربه باعث شد كه شاعر بلافاصله اموال پدري را رها كرده و راهي استانبول شود. در آنجا معجز به برادرانش كه مشغول كار بودند پيوست و در ضمن كار به مطالعه و تحصيل پرداخت. در اين زمان نزديك به ده سال از جنبش پيروزمندانه ضدتنباكو عليه استعمار انگليس ميگذشت. مردم ايران با اخذ آگاهي هاي بيشتر ملي و ضداستعماري ميرفتند كه انقلاب مشروطيت را تدارك ببينند. به موازات جريان ضداستعماري در ايران ، در تركيه عثماني نيز نيروهاي اصلاح طلب سرنگوني استبداد امپراتوري عثماني را در دستور كار خود قرار داده بودند. بدون شك شرايط سياسي در اين دو كشور همسايه و موجوديت جو به غايت ضداستبدادي و ضد استعماري در بين روشنفكران متعهد و ديگر نيروهاي آزاديخواه در روحيه معجز تاثيرات عميقي گذاشت. در آغاز قرن بيستم معجز به يك شاعر زبردست مترقي رشد كرده و در بين اهل قلم و شعر به عنوان يك شاعر آذربايجاني مورد شناسايي قرار گرفته بود. (11)

بعد از نزديك به پانزده سال اقامت در تركيه عثماني، معجز براي آشنايي با اوضاع سياسي روسيه تزاري سفري به ايلات قفقاز كرده و از نزديك شاهد جريانات تاريخ ساز انقلابي سالهاي 1904 و 1905 در روسيه شد. در اين زمان مبارزه مردم عليه جور و ستم تزاري در آذربايجان و ديگر ايالات قفقاز بود. انقلاب 1905 روسيه كه ضربه محكم بر پيكر تزاريزم وارد آورده بود به مبارزات خلق در مناطق مختلف قفقاز، بويژه باكو بعد جديدي داد. محتوي ضداستبدادي ادبيات تركي غني تر گشت. جليل محمد قلي زاده مروج انديشه هاي مترقي، در اين زمان دست به انتشار روزنامه "ملا نصرالدين" زد. همانطور كه قبلا نيز اشاره رفت، در اين روزنامه انقلابي، آثار طنزآميز شاعر معروف آذربايجان صابر، به طور مرتب چاپ ميشد و اين نوشته ها و اشعار باعث شد كه "ملانصرالدين" به يكي از پرتيراژترين روزنامه هاي دوران اول مشروطيت، بويژه بين مردم آذربايجان، تبديل شود. معجز كه در اين زمان در باكو زندگي ميكرد از يك طرف با صابر و اشعارش آشنايي پيدا كرد و از طرف ديگر با فعالان مبارزات كارگران و روشنفكران آذربايجاني، كه در باكو و ديگر شهرهاي قفقاز به فعاليت سياسي دست زده بودند، تماس حاصل نمود. اين آشنايي ها بويژه با اشعار آذري صابر، تاثير عميقي در طرز انديشه و بينش معجز به جا گذاشت كه در تمام اشعارش به روشني منعكس است.

معجز بالاخره بعد از سي سال اقامت در خارج به ميهن خود بازگشت و بلافاصله در شبستر رحل اقامت افكند. بعد از آن معجز در ميان توده هاي دهقاني زندگي كرده و براي آنها و به زبان آنها شعر گفت. شعر او در عين حال كه هنرمندانه است، ساده و توده اي نيز هست. معجز در اعتلاي آگاهي توده هاي دهقاني آذربايجان نسبت به جور و ستم استثمارگران محلي و زمين داران بزرگ نقش بزرگي بازي كرد. در اين زمان رضاخان با كمك انگليس ها در سال 1299 (1921) با كودتاي نظامي سر كار آمده و دولت قانوني و مشروطه ايران را سرنگون ساخته بود. بهترين و بارورترين ايام شاعر مصادف با عروج رضاخان به قله ديكتاتوري شد. به اين امر مهم بايد اينجا دوباره اشاره كنيم كه ميرزاعلي به دو علت مورد نفرت طبقات حاكمه و رژيم رضاشاه بود. يكي به علت اين كه او مثل ديگر شاعران هم عصرش (چون عشقي، فرخي، عارف قزويني) شاعري ضد استبدادي و قويا ضدشاهي بود. علت ديگر اين بود كه معجز، برخلاف شاعران معروف آذربايجاني كه به فارسي شعر ميسرودند، به زبان تركي شعر ميسرود. خود معجز به اين امر كه رژيم نهايت سعي خود را به كار ميبرد تا او را ناشناخته و گمنام نگهدارد آگاهي كامل داشت. به طوري كه در يكي از اشعارش به صراحت، اين چنين ميگويد:

ديليم توركي، سؤزوم ساده٬ اؤزوم صهبايه ديلداده
منيم تك شاعيرين البت اولار كاساد بازاري

ترجمه:
زبانم تركي، حرفم ساده، خودم دلداده صهبا
شاعري چون من البته كه بازارش كساد خواهد بود

نظري اجمالي به طرز تفكر قدرت حاكمه نسبت به مسائل مليتها در ايران و سياست پان ايستي و شوونيستي رضاشاه، دشمني دستگاه و تنفر هيأت حاكمه را نسبت به معجز و ديگر شاعران تركي گوي آذربايجاني ميتواند روشن تر سازد.

معجز و سياست

ميرزا علي زماني كه به محل تولد خود بازگشت جنبش آزاديبخش ملي در آذربايجان شكست خورده بود و ديكتاتوري رضاخاني در سالهاي 1304ــ1301 سياست خفقان و ترور را جايگزين آزاديهاي دموكراتيك دوره خياباني كرده بود. سياست هاي ترك زدايي رضاشاه نه تنها عليه فرهنگ ملي آذربايجان بود، بلكه در جهت تضعيف نقش اقتصادي آذربايجان نيز پي ريزي شده بود. رژيم او با تمركز تجارت و امور بازرگاني در بازارهاي تهران از يك طرف و بي توجهي و حتي دشمني دربار و دار و دسته رضاشاه نسبت به هر نوع پيشرفت اقتصادي و اجتماعي مردم آذربايجان، از طرف ديگر باعث شد كه توده هاي مردم در آذربايجان عليه رضاشاه دشمني عميق در دلهايشان احساس كنند. در سالهاي 1304 تا 1320 كه رضاشاه در ايران ديكتاتوري خود را اعمال ميكرد رژيم بيرحمانه با پياده كردن برنامه قلابي و ضدانقلابي "فارسي كردن" مليتهاي غيرفارس ساكن ايران صدمات زيادي به فرهنگ و آداب مردم آذربايجان وارد ساخت. در اين دوره چاپ كتب و نشريات به زبان تركي آذربايجاني اكيدا قدغن و زبان فارسي تنها زبان تدريس و تحصيل در آذربايجان اعلام شد. تبعيض عليه مردم آذربايجان در زمان حكومت رضاشاه خيلي شيوع پيدا كرد. نشريه "آينده" كه بيانگر تمايلات نژادپرستانه و تنگ نظرانه بخشي از روشنفكران ايراني بود در پشتيباني از سياست برتري طلبانه و شوونيستي رضاشاه پيشنهاد كرد كه زبان فارسي حتي به زور هم شده بايد در استانهاي مختلف اقليت نشين غيرفارس گسترش پيدا كرده و اعمال گردد. گردانندگان اين مجله بويژه محمود افشار معتقد بودند كه اگر برنامه «فارسي كردن» به سرعت پياده نشود، حكومت ايران از هم پاشيده شده و در نتيجه آنهايي كه برای «زبان فارسي» و «تاريخ ايران» ارزش و اعتباري قائل هستند همه چيز را از دست خواهند داد. (12) بنابر اين به نظر طرفداران رضاشاه تنها راه ايجاد «ملت واحد» گسترش سريع زبان فارسي در سرتاسر ايران است. خود محمود افشار سردبير مجله «آينده»، در مقاله ديگري در همان مجله مدعي شد، از آنجايي كه ايران از طرف «خطر زرد» (تركها) و «خطر سبز» (عربها) مورد تهديد قرار گرفته است، دولت مركزي بايد به سرعت تكلم به زبان فارسي را در آذربايجان، بلوچستان، كردستان و لرستان و خوزستان و غيره اجباري ساخته و نامهاي غيرفارسي مكانها را تغيير و استفاده از زبانهاي غيرفارسي را در مدارس و ادارات دولتي ممنوع اعلام سازد. (13)

علاوه بر اين يورش فرهنگي، برنامه پان ايستي و شوونيستي رضاشاه در تقسيم آذربايجان به دو استان شرقي و غربي، بستن چاپخانه هاي تركي و قدغن كردن تدريس زبان تركي آذربايجاني، استبدادي ترين شكل تعدي و ستم ملي به فرهنگ و آداب يك ملت چند ميليون نفري محسوب ميشد. به اين جهت از نقطه نظر روشنفكران متعهد و شاعران انقلابي آذربايجان از جمله معجز اقدامات رضاشاه عليه فرهنگ و زبان مادري مردم آذربايجان بخشي از سياست سلطه طلبانه و وابسته شاهنشاهي رضاشاه را (كه در دهه 1930 ميلادي (1310 خورشيدي) به امپرياليسم آلمان هيتلري كشش پيدا كرده بود) تشكيل ميداد.

عليرغم مجازات و شكنجه بسيار شديد براي كساني كه در جلسات شعرخواني و ديگر ارتباطات فرهنگي و اجتماعي از زبان تركي استفاده ميكردند، معجز اشعار زيباي خود را به زبان تركي نوشته و با مهارت كامل مراقبت دستگاه سانسور را خنثي كرده و موفق شد كه در بحبوبه ديكتاتوري حاكم، افكار مترقي و ضد استبدادي خود را به طور مخفيانه در سرتاسر آذربايجان گسترش دهد. چون رژيم به شدت از گسترش ادبيات كتبي آذري جلوگيري كرد، توده ها در شهرها و دهات اشعار معجز را حفظ ميكردند. بدين وسيله رژيم خفقان نه تنها از گسترش زبان كتبي تركي عاجز ماند بلكه برنامه ضد مردمي و ضد ترك پهلوي باعث پيشرفت و رشد سريع ادبيات شفاهي و فولكوريك در آذربايجان شد.

سبك و محتوي شعر معجز

معجز شعر را وسيله اي در جهت بيداري توده هاي مردم قرار داد. در شعر معروفش «خلقي بيدار ايلرم» ميگويد كه مرگ براي انسانها اجتناب ناپذير است، ولي مرگ ها به يك سان ارزش ندارند. آن كه در راه بميرد و «خلق را بيدار كند» مرگش سنگين تر از كوه هاي آذربايجان خواهد بود. (14) شعر معجز نه تنها از نظر محتوي در طرف خلق قرار ميگيرد و به خاطر بيداري و سعادت آنها غني تر ميشود بلكه از نظر فرم و سبك نيز در خدمت خلق است. خلق در شعر معجز، متحمل مصائب سختي گرديده است و توسط زمينداران و بيگانه پرستان مورد يورش و استثمار قرار گرفته است. در نتيجه معجز وظيفه خود ميداند كه خلق را بيدار كرده و آنها را از ظلم و فقر و جهل نجات دهد. اين رسالت در تمامي اشعار معجز ديده ميشود. عشق عميق او به توده هاي تهي دست شهري و دهقانان بي زمين عامل اصلي در برانگيختن اين شاعر در رابطه با سرودن شعر به زبان تركي بود. در خاطراتش كه به طور مخفي در سال 1310(1931) به رشته تحرير آورده، چنين ميگويد: «وقتي من به سرزمينم آذربايجان برگشتم و وضع رقت بار مردم آذربايجان را ديدم بدين نتيجه رسيدم كه بايد به زباني شعر بنويسم كه قابل درك و فهم مردم باشد طبيعتا، زبان مادري من تنها ميتوانست بيانگر احساس هاي من و ارتباط دهنده انديشه هاي من به مردم تركي گوي آذربايجان باشد. (15)

عليرضا نابدل، يكي از چريكهاي فدايي در آذربايجان، در سال 1353 درباره ميرزاعلي معجز چنين مينويسد:«... او چهره اي است بسيار صميمي و با ارزش. شعر او نفوذ عميقي در توده هاي شهري و روستايي داشته است. نه تنها خلق از او آموخت، ما نيز ميتوانيم از او بياموزيم. بيهوده نيست كه بسياري از مردم دانا شعر او را از حفظ ميخوانند و ديوانش در سالهاي اخير بارها مخفيانه چاپ شده است. » نابدل نتيجه ميگيرد كه،«معجز شايسته ترين كسي است كه ميتوان شيوه تبليغ سياسي از طريق شعر را از او آموخت.»(16)

عليرغم اين كه معجز به زبان محلي و اجدادي خود شعر گفته ولي عشق و علاقه او به ايران و مردم ايران و شاعران كلاسيك كه به زبان شيرين فارسي شعر سروده اند در آثار او آشكار و برجسته است. معجز عموما در قصبه خود، شبستر، در كنار آرامگاه شيخ محمود شبستري، يكي از شاعران كلاسيك ادبيات ايران، به مطالعه و سرودن شعر ميپرداخته و كلمات متعددي از زبان فارسي در اكثر اشعار او به طور استادانه و آگاهانه به كار رفته است. از نظر سبك شعر و محتوي، معجز به حد قابل ملاحظه اي تحت تاثير صابر بوده است. معجز از اين كه سراينده هوپ هوپ نامه ميتوانسته در اشعارش با لطافت خاصي مسائل عميق و حتي بغرنج اجتماعي و اقتصادي محيط پرتلاطم آن دوره را به زبان توده ها به سبك ساده بيان سازد، براي صابر مقام مهمي قائل است. در خاطرات معجز، شاعر شبستري، استادي صابر را در طنز انقلابي و از نظر وزن و قافيه به طور روشن تصديق و قبول ميكند. معجز در خاطراتش ميگويد، «شعرهاي من نيز بايد مثل اشعار صابر براي توده هاي مردم روشنگري كند.» و در بيداري و اعتلاي سطح آگاهي مردم نقش بازي كند. الحق معجز در عروج خود به قله افتخارآميز شعر تركي آذربايجاني به مقام ارجمندي ميرسد. در واقع بعضي از منقدين ادبيات توده اي و دموكراتيك آذربايجان، مثل مهدي مجتهدي، برای اشعار معجز برتري خاصي قائل هستند. (17) بي جهت نيست كه امروز بعد از نزديك به هفتاد سال كه از درگذشت اين شاعر ميگذرد، مردمان زيادي اشعار معجز را از حفظ زمزمه ميكنند و در مكالمات روزانه خود به امثله ها و به مقولات اجتماعي، كه شاعر در شعرش به كار برده است، اشاره ميكنند.

به غير از صابر شاعران آذري گوي ديگري در انديشه ها و سبك شعر معجز تاثير گذاشته اند كه معروفترين آنها، سعيد عظيم شيرواني شاعر اواخر قرن نوزدهم (1888ــ 1835) است. شيرواني استاد غزل تركي آذربايجاني است كه در شعرش عليه ستم ملي تزارها، كه بر مردم روا ميداشتند، موضع گرفته و عليه فساد و تعصب مبارزه ميكرده است. او اولين شاعر آذربايجاني است كه به طور طنزآميز شعر سروده است. اشعار شيرواني در نشريه مترقي زمان خود به اسم «اكين چي» (برزگر)، چاپ باكو، منتشر ميشد. شاعران انقلابي دوره هاي بعد به جهت اين كه شيرواني از طنز اجتماعي به صورت نويني استفاده كرده و شعر سروده، شديدا تحت تاثير اين شاعر قرار گرفتند. صابر و بعدها معجز از اين امر مستثني نبودند. در اشعار معجز به روشني تاثير شيرواني به چشم ميخورد. زماني كه معجز در شبستر زندگي ميكرد و به زبان توده ها شعر ميگفت شاعران ديگري از آذربايجان، نظير ايرج ميرزا، معروفيت زيادي در ايران يافته بودند و اشعارشان مرتب و بلامانع تجديد چاپ ميشد. همانطور كه قبلا اشاره رفت، شاعراني از تيپ ايرج اولا اكثرا اشعار خود را به فارسي ميسرودند، ثانيا اين شاعران شريك غم و اندوه و عشق و شادي توده هاي مردم نبودند و در اشعار خود نه تنها عليه ظلم و تعدي رضاشاه موضعي اتخاذ نميكردند بلكه به طور عيني و ذهني اكثر در خدمت دربار و دستگاه حاكم قرار ميگرفتند.

عظمت معجز در اين است كه درست در اين برهه عليه جريان حاكم در شعر و ادبيات برخاسته و در ميان توده ها زندگي كرده و به زبان آنها شعر گفته و شريك غم و اندوه، عشق و شادي آنها گشته است. علاقه بويژه معجز به ترانه هاي دوبيتي «بايا تيلار» كه در ادبيات فولكور آذربايجان مقام والايي دارد، مشي و سبك توده اي اين شاعر را دقيقا نشان ميدهد. ترانه هاي دوبيتي، وسعت و تنوع دل انگيزي به ادبيات آذربايجان داده است. شماره اين ترانه ها طبق تخمين صمد بهرنگي به چند هزار ميرسد. اين ترانه هاي عاميانه توسط آذربايجانيها در عروسي ها و عزاداريها، در ايام شادي و غم، در تنهايي و ميان جمع، توسط عاشق براي معشوق، در مقام پند و اندرز، در هنگام هجران و هجرت با مضمونهاي مناسب همراه موسيقي يا بي آن خوانده ميشوند. اين غنا و تنوع از ذوق و انديشه هاي خلاق توده هاي مردم از يك سو و تعهد و روحيه خدمت به خلق شاعران متعهدي چون معجز از سوي ديگر ناشي ميشود. «بايا تيلار» محصول سالها تلفيق و آميزش اين دو نيرو بوده است. معجز با استفاده از بايا تيلار و همچنين مثنوي، از شرايط سخت طاقت فرساي رنجبران، از عقب ماندگي و ستم به زنان و از تعدي رژيم حاكم نسبت به مردم و بالاخره از غارت و چپاول بيگانه در وطن و انحصارطلبي در ثروت و قدرت ملاكين سخن ميراند و شعر ميسرايد.

او به مسائل بين المللي و اتفاقات بزرگ زمان خود در اشعارش بي تفاوت نيست. او نيز مثل اكثر شاعران و دانشمندان زمان خود شديدا تحت تاثير انقلاب اكتبر شوروي و شخصيت و نقش تاريخ ساز لنين قرار گرفت. او در اشعارش از نقش لنين و از تاثير انقلاب بلشويكي، به نيكي ياد ميكند. با اين همه معجز را نميتوان يك شاعر ماركسيست محسوب داشت. محتواي اشعار و تحليل ما از مضامين آثار او نشان ميدهد كه معجز شاعري دموكرات، ملي گرا و تجددطلب بود. او در آثار خويش عليه تعصب، جهالت، عقب گرايي و تاريك انديشي و تبعيض عليه زنان شديدا موضع ميگيرد. خواهان تجدد در تعليم و تربيت و مسائل فرهنگي است. سواد خواندن و نوشتن بويژه براي زنان و دختران آذربايجان اهميت خاصي قائل است. او در شعرش ميهن دوستي و ملت پرستي را از موضع آزادگي و استقلال طلبي تبليغ ميكند. در شعر معروفش «وطن» شاعر تألمات و احساسات خود را از اين كه كشور در زير نفوذ نيروهاي خارجي «پريشان» حال شده و در آنجا «نخل» ها به «زردي» گراييده اند، را به گونه ي ماهرانه اي در قالب فولكوريك بيان ميكند. درضمن اين شعر معجز نيز، مثل اكثرا شعارش تاثير كلمات شيوا و شيرين زبان فارسي را در اشعار او نشان ميدهد. در جاي ديگر معجز در ستايش از ميهن ميگويد:

چون سئوه ر قلب سني، ديده سني٬ جان سني
سئومه ييم من نئجه ائي سرو-ى خورامان سنى؟
گول بدن، زولف سمن، غونچا دهن، شيرين لب
اؤپمه سين٬ اييله مه سين، نئيله سين، اينسان سنى؟
و ئرمه رم موفت سني٬ ائي وطن اغيار الينه

ترجمه فارسي:
دل من، ديده ي من، روح من عاشق توست
اي سرو خرامان، من چگونه ميتوانم ترا دوست نداشته باشم
گل بدني، زلف سمني، غنچه دهني، شيرين لبي
اگر آدم نبوسد، نبويد ترا چه كند
من هرگز ترا به بيگانگان نميدهم وطن!

ستايش ميهن در اشعار معجز با عشق او به توده هاي زحمتكش تلفيق پيدا ميكند. معجز از استثمار رنجبران به وسيله فئودالها در اشعارش ناله ميكند و در ضمن اظهار اميدواري ميكند كه روزي برزگران ايران به پا خواهند خاست. معجز معتقد است كه نيروهاي عقب گرا با ملعبه قرار دادن سنتهاي مذهبي با كمك بخش ارتجاعي مذهبيون هميشه كوشش ميكنند كه زنان و دختران را بي سواد نگه دارند. آنها از اين كه زنان ممكن است آگاهي يافته و بيدار گردند سخت وحشت زده هستند. در شعر معروفش به اسم «قيزلار و خانملار ايچون» (براي دختران و زنان)، معجز زنان را مخاطب قرار داده و به صراحت ميگويد كه زنان بايد عناصري را كه باعث عقب ماندگي و بيسوادي آنها شده است به طور قهرآميز از سر راه خود بردارند. محبت معجز به توده هاي زحمتكش و ستمديده مردم در«وصيت نامه اش» به اوج خود ميرسد. در اين شعر معجز آمدن قهرمان و راهنماي دهقانان و كارگران را نويد ميدهد. او ميگويد همانطور كه لنين در روسيه ظهور كرد و كارگران را از ظلم و فقر نجات داد، روزي نيز در ايران، آزادي زحمتكشان فرا خواهد رسيد. خود معجز به غير از سرودن شعر، در مسائل اجتماعي و عمراني و فرهنگي زمان خود نيز به طور فعال شركت ميكرده است. به جهت سعي و اهتمام اين شاعر براي اولين بار در شبستر يك دبستان دخترانه براي تربيت و تحصيل دختران آن قصبه باز شد. شاعر به جهت تجددطلبي خود شديدا مورد غضب و خشونت بخشي از روحانيون قرار گرفت. مبارزه او عليه اين نوع روحانيون در اشعارش منعكس است.

ميرزاعلي معجز تا آخرين سالهاي عمر در شبستر زندگي كرد. در سال 1312 (1933) به شهر شاهرود رفته و در سال 1314(1935) در سن شصت سالگي درگذشت. اشعار اين شاعر در زمان حيات او هيچوقت از طرف هيچ چاپخانه اي به جهت سياست هاي ضدخلقي رژيم شاه چاپ نشد. در دوره حكومت يك ساله دموكراتها در آذربايجان براي اولين بار اشعار معجز به صورت كليات در دو جلد در سال 1324(1945) به مناسبت دهمين سالگرد درگذشت شاعر چاپ شد. در همان سال دولت دموكرات آذربايجان، خانه معجز را در شبستر پس از تعمير مختصر به «موزه فرهنگ آذربايجاني» تبديل كرد. كليات اين شاعر بعدها در سالهاي 1327 و 1333 در باكو نيز به چاپ رسيد. در اين زمان معجز به عنوان يك شاعر ترك مورد شناسايي قرار گرفته و منقدين ادبي و مورخين ادبيات آذربايجان شناخت نسبي از محيط سياسي و زندگي اين شاعر به دست آورده بودند. بعد از كودتاي ضدخلقي بيست و هشت مرداد 1332، چاپ اشعار ميرزا علي معجز نيز مثل آثار ديگر هنرمندان مترقي مورد يورش و تاراج رژيم محمدرضا شاه قرار گرفت. عليرغم خفقان حاكم و سياستهاي ترك زدايي، مردم هيچوقت معجز را از ياد نبردند و اشعار او را حفظ ميكردند و اشعار او چون به طرز مخفيانه خوانده ميشد، تدريجا صورت فولكلور به خود گرفت.
ادامه دارد

پانويس ها:
1ــ بعضي از معروفترين مبارزان استقلال طلب و آزاديخواه آذربايجان در تاريخ اخير ايران عبارتند از:
ــ ميرزا جواد آقا مجتهد تبريزي در دوره جنبش ضدامتياز تنباكو در سال 1269 شمسي (1891)
ــ علي ميسيو، از پايه گذاران حزب اجتماعيون ــ عاميون و عضو رهبري "مركز غيبي" در دوره اول جنبش مشروطيت از 1284 تا 1287 (1905 تا 1908)
ــ ستارخان، سردار ملي قيام مردم تبريز عليه محمد عليشاه و قزاق هاي روس 1288 (1909)
ــ باقرخان، هم رزم ستارخان و معروف به سالار ملي.
ــ ميرزاعلي آقا ثقه الاسلام، نماينده مبارزات ضدتزاري مردم تبريز در جريان حمله و اشغال تبريز در دوره دوم مشروطيت از 1288 تا 1290 (1909 تا 1911) دستگير و در روز عاشورا به دار آويخته شد.
ــ شيخ محمدخياباني، نماينده ضد امپرياليست مجلس دوم و رهبر جنبش مردم آذربايجان عليه سياست انقياد طلبانه دولت وثوق الدوله در سالهاي 1290تا 1299، و صدها مبارز ديگر. براي اطلاعات راجع به اين شخصيتها مراجعه كنيد به:
ابراهيم تيموري "تحريم تنباكو"، تهران، 1328 و احمد كسروي، "تاريخ هيجده ساله آذربايجان"، تهران، 1340
2ــ براي اطلاعات بيشتر راجع به نهضت "حروفيه" مراجعه كنيد به: علي ميرفطروس، جنبش حروفيه و نهضت پسيخانيان "نقطويان"، انتشار بامداد بدون ذكر مكان چاپ، سال 1357
3ــ صمد بهرنگي، "شاه اسماعيل خطائي" مجموعه مقاله ها، بركلي چاپ سيس، 1357.
4ــ M.Ibrahimov "شعر آذربايجاني"، مسكو، 1967، صفحات 105 تا 120
5ــ احمدكسروي، "تاريخ مشروطه ايران"، تهران، 1340، صفحات 194 تا 195.
6ــ علي اكبر طاهرزاده، "هوپ هوپ نامه"، تبريز، هلال ناصري سال 1330.
7ــ ميرزا عبدالحسين خندان (1295ــ1252)، كه در بحبوحه شكوفايي هنري اش درگذشت، از غزل سرايان مشهور زمان مشروطيت بود. شهريار برای غزليات اين شاعر كه به تركي آذربايجاني سروده شده، اهميت زيادي قائل است. براي اطلاعات بيشتر به محمدحسين شهريار، "ديوان شهريار" تهران 1330، جلد چهارم، صفحات 7 تا 8 مراجعه كنيد.
8ــ ميرزا احمد سهيلي، به تركي شعر سرود و عموما عليه بيگانگان و استبداد موضع گرفت. شعار او چنان تكان دهنده و ضدتزاري هاي روسيه بود كه قزاق هاي روسي بعد از اشغال نظامي تبريز در ژانويه 1912 (دي ماه 1290) و قلع و قمع مشروطه طلبان، اين شاعر آذربايجان را به دار آويختند. براي اطلاعات بيشتر به محمدعلي تربيت، "دانشمندان آذربايجان" تهران 1314، مراجعه كنيد.
9ــ رضا صراف، غزل سراي معروف عصر مشروطيت بود كه به زبان تركي آذربايجاني شعر سروده و در عصر خود معروف به "سعدي آذربايجان" شد. صراف، كه يك سال بعد از پيروزي مشروطيت در 1907 (1286) بدرود زندگي گفت، عميقا تحت تاثير سبك صابر بود. در شعر معروفش به اسم "بيرچتين خواهش ( يك تمناي مشكل) كه با بيت معروف "اي ملت اسلام اويان وقت سحردير گوءر بيرنه خبر دير" شروع ميشود ميتوان تاثير عميق صابر را در اشعارش ديد. براي اطلاعات بيشتر، به ديوان اين شاعر كه در سال 1338 در تهران توسط بوذرجمهري مصطفوي تجديد چاپ شده است مراجعه كنيد.
10ــ جعفر خامنه تبريزي، شاعر عصر مشروطيت بود. اكثرا اشعار او در روزنامه معروف، "ناله ملت" چاپ تبريز، در سال 1287 چاپ شده و سپس در تهران در سال 1342 به همت محمد ضياء هشترودي تحت عنوان "منتخبات آثار" به طبع رسيده است.
11ــ در تهيه اين مقاله، بويژه در مورد محيط زندگي و سبك شعر و اوضاع سياسي زمان شاعر شبستر، از منابع زير استفاده شده است:
ــ كليات ميرزاعلي معجز شبستري، جلد اول و دوم، تبريز، 1356
ــ سكينه برنجيان، "نويسندگان و شاعران آذربايجان در قرن بيستم" رساله دكترا، دانشگاه كلمبيا، نيويورك، 1965
ــ مهدي مجتهدي، "رجال آذربايجان در عصر مشروطيت"، تهران 1327
ــ محمدعلي تربيت "دانشمندان آذربايجان"، تهران، 1314
12ــ محمود افشار، "مسئله مليت و وحدت ملي" آينده، سال دوم، شماره 8 (1306)، صفحات 559 تا 569
13ــ محمود افشار، "خطرات سياسي" آينده، سال دوم، شماره 12 (1306)
14ــ عليرضا نابدل، آذربايجان و مسئله ملي، انتشارات كمونيزم بدون ذكر مكان چاپ، صفحات 15 تا 18
15ــ "كليات معجز"، بخش "مقدمه" صفحه 2.
16ــ نابدل، صفحات 16 تا 18.
17ــ J.Hajiev "بيست سال تاريخ ادبيات آذربايجان"، باكو، 1955، مجتهدي، رجال آذربايجان در عصر مشروطيت، صفحه 148



گجيل وئبلاگىندان

آه من الجهل و حالاته



قالمايين ائي اهل-ى وطن جهلله
گييمه يين اندامه کفن جهلله
جانيمي ياخديم اودا، من جهلله
"آه من الجهل و حالاته
احرق عمري بحراراته"

جان نه ايميش، بيلمه ديم عالمده من
آلديم اله تيغ، محررمده من
قانيمي تؤکدوم يئره، بير دمده من
آه من الجهل و حالاته"
احرق عمري بحراراته"

گاه باشيم آغريري٬ گاهي گؤزوم
گاه اليم تيتريري، گاهي ديزيم
اوز ائويمي جهلله ييخديم اؤزوم
آه من الجهل و حالاته"
"احرق عمري بحراراته

گئتديم حکيمه٬ دئدي: آت، بازليغي
سالميش آياقدان سني، قان آزليغي
قان ايله دير چونکو کئفين سازليغي
آه من الجهل و حالاته"
"احرق عمري بحراراته

ايينه ني سوخدو قولوما، ووردو قان
ياندي قولوم، ائيله ديم آه-و فغان
قورخورام آخير مني ييخسين بو قان
آه من الجهل و حالاته"
احرق عمري بحراراته"

درديمه دوقتور ائده بيلمز علاج
بيتدي پولوم، قووزادي باش ائحتيياج
ايش گؤره بيلمز کي، عليل الميزاج
آه من الجهل و حالاته"
"احرق عمري بحراراته

درد٬ معيشت قاپىسين باغلادي
اهل-و عياليم قاليب آج، آغلادي
سينه مي بو جهل عجب داغلادي
آه من الجهل و حالاته"
"احرق عمري بحراراته

یازان: شبيسترلي مؤعجوز

Friday, February 11, 2005



کئچميش صحيفه‌لردن:"شاعيرلر مجليسي" عوضولري معجزين وطنينده

منبع: شاعيرلر مجليسي کيتابي - 1324
ع. سيف‌الديني


1945-ينجي ايل اوکتيابرين 5- ينده (۱۳۲۴- ينجي شمسي ايل مئهر آيی‌نين ۱۳-ونده), جوما گونو شبيستر کوچه­لرينده بير کيچيک قصبه اوچون غئير-ى عادي اولان بؤيوک غلبه­ليک واريدي. ايزديهامين اؤنونده تبريزدن گلميش بير دسته شاعير گئديردي و شبيستر اهاليسي اونلاري موشاييعت ائديردي. موختليف گئييملي, موختليف سيننيلي و موختليف پئشه صاحيبي اولان آداملاردان عيبارت بو ايزديهام، قصبه­نين اَيري دالانلاريندان, دار کوچه‌لريندن گئچيب, دووارلاري پالچيقلا تميز سووانميش بير بينا قارشيسيندا دورور. بورا شبيسترلي شاعير رحمتلي ميرزا علي معجز´ين ائوي‌دير. اونون قلم يولداشلاري, سؤز شاگيردلري بؤيوک اوستادين خاطيره­سيني ياد ائتمک اوچون تبريزدن شبيستره گليبلر. تبريز «شاعيرلر مجليسي»نين قراريله مجليسين معجز´ه حصر ائديليمش بوگونکو نؤوبتي جلسه­سي بورادا معجزين وطنينده گئچيريله­جکدير.


بوگون شبيستر کوچه­لريني بوروموش فوق­العاده بير ايزديهام و بو ايزديهامين علمدار­لاري اولان «شاعيرلر مجليسي» عوضولريني ‌ده بير ائحساسات بوروموشدو. تبريزين قوجا و جاوان قلم صاحيبلري جوشغون بير روح يوکسک‌لييي‌ايله معجزين وطنينى سئير ائدير. بو ائحساسات تبريزده دوْغموش اَيري و توزلو يوللاردا قايناياراق, شبيسترده فوواره وورموشدو. هله اوتوموبيلده ايله­شن تبريز شاعيرلري دوشدوکلري هر ائنيشه اوف دئمه­دن, قالخديقلاري هر يوخوشدا آه دئمه­دن, باشلارينا توخونان اييده بوداقلاريندان اينجيمه­دن, اوستلرينه قونان توز بولوتلاردان گيلئيله نمه­دن, هوسله ايره­لي باخيرديلار. چونکو ماشيني آتيب- توتان بو ائنيش- يوخوشلارين هر بيري اونلاري بير آغاج داها شبيستره ياخينلاشديرير. آرخادان قالخان توز دومانلاري, اونلاري بير کيلومئتر داها شاعيرين وطنينه ايته­له‌يير. باشلاري اوستونده يئلله­نن بو داغلار، اونلاري معجز آدىيلا سالاملاييردي.


بو شاعيرلر بورايا- ۶۰ کيلومئتر مسافه‌ده اولان شبيستره- ايلک دفعه‌ايدي کي گليرديلر. اونلارين ايچينده علي فطرت, مير مهدي اعتماد، هلال ناصري, مير مهدي چاووشي, فخرالدين محزون, ابوالقاسم کامل, حسين صحّاف کيمي قوجا صنعتکارلارلا برابر مظفّر درفشي, يحييٰ شيدا, محمّد باقر نيکنام کيمي جوان شاعيرلر ده واريدي. ناهاردان سونرا شبيسترين اورتا مکتبينه اينسان آخيني باشلاندي. بو مکتب آذربايجان خالقي‌نين پارلاق تفككور ضييالي‌لاريندان بيري شبيسترين بؤيوک اوغلو شئيخ محمود شبيستري‌نين اؤلمز اثري «گلشن راز» آدىيله آدلانير. بؤيوک موتفككيرين مقبره­سي شبيسترده موقددس بير يئر کيمي زييارتگاها چئوريلميشدير. شاعيرلر مجليسي­نين عوضولري شوبهه­سيز کي شئيخ محمود شبيستري‌نين بو موقددس معبديني زييارت ائتمک شرفيندن­ ده محروم اولماديلار.


ساعات دؤرده ياخين "گلشن­راز" مکتبي‌نين بؤيوک سالونو آداملا دولدو. شاعيرين همشهري­لري تبريز شاعيرلرىيله بيرليکده, شاعيرلر مجليسي­نين شبيسترده معجزه حصر ائديلميش جلسه­سينده ايشتيراک ائتمه­يه گلميشديلر. بونلارين چوخو معجزين ياخين آداملاري, اونلا دورموش- اوتورموش, اونون همدردي, همصؤحبتي اولموش آداملاردير. اونلارين قلبي بؤيوک شاعير حاققيندا, گؤزه ل و عزيز خاطيره­لرله دولودور. معجزين شئعرلري شبيسترلي‌لرين ديللري‌نين ازبري اولموشدور. بونا گؤره­دير کي بوگون جاوانلارلا برابر, قوجالار دا بورايا توپلاشميش، ضييالي‌لار و تاجيرلرله ياناشي، نيظامي­لر و کندلي‌لر ده «شاعيرلر مجليسي» نين بو جلسه­سينه گلميشلر.


قوناقلار ايچينده آقا-يي کبيري (بخشدار)، آقا-يي جمالي (معاريف موديري) و باشقا حؤرمتلي آقالار دا واردي. شاعيرلر مجليسي­نين صدري مير مهدي اعتماد قيسا باشلانغيج نوطق‌ايله مجليسين ميرزا علي معجز شبستري‌يه حصر ائديلميش بو تاريخي جلسه‌سيني آچير و مرحوم شاعيرين خاطيره­سيني آياغا دورماقلا ياد ائتمه‌يي خاهيش ائدير. سالون درين سوکوت ايچينده بير دقيقه­ليک آياغا قالخير. سونرا اديب غلام محمّدلي معجزين حيات و فعالييتي حاققيندا معروضه ائدير. معروضه­دن سونرا شاعير "کاميل" معجز حاققيندا اؤز خاطيره­سيني بيان ائدير. سونرا شاعيرلرين چيخيشي باشلانير. تبريز شاعيرلريندن علي فطرت, هلال ناصري, حسين صحّاف, محمد باقر نيکنام، مظفر درفشي, خطابت کورسوسونده بيري بيريني عوض ائديب, اونودولماز شاعيره ايتحاف ائتديکلري شئعري اوخويورلار. شومالي آذربايجان سووئت يازيچي­سي انور محمّدخانلي, اؤز قيسا نوطقينده, آذربايجان خالقي‌نين دونيا مدنييت خزينه­سينه وئردييي قييمتلي اينجي‌لردن و بو گؤوهرلرين ياراديلماسيندا اهمييتلي خيدمتلري اولان شبيسترلي‌لرين دوغما اوغوللاري شئيخ محمود و ميرزه ­علي معجزه ايفتيخار ائتمه­يه حاقلي اولدوقلاريندان دانيشير.


شاعير و ناطيق­لرين چيخيشلاري شبيستر اهلي طرفيندن گورولتولو آلقيشلارلا قارشيلانير. ييغينجاغين سونوندا, شبيسترين معاريف موديري آقا-يي جمالي چيخيش ائديب، شبيسترلي‌لر طرفيندن شاعيرلر مجليسيندن تشککور ائتديکدن سونرا، شاعيرين ياشاديغي محلله "سيسب­" ي، "معجز" محلله­سي آدلانديرماغي و شبيسترده آچيلاجاق تازا مکتبين ­ده "معجز"ين آدينا قويولماسيني تکليف ائدير. آقا-يي جمالي­نين بو سؤزلري سالوندا بؤيوک آلقيشلار يارادير. بونونلا دا شاعيرلر مجليسي­نين معجزه حصر ائديلميش نؤوبتي جلسه­سي بيتير و تبريز شاعيرلري معجزين همشهري­لرىيله بيرليکده, شاعيرين ياشاديغي بينادا, شکيل‌لريني چکديريب, شبيسترله ويداع ائديرلر.


گونش داغلار آرخاسينا چکيلير. اوزاقلاردا پارلايان اورمو گؤلو سون شفقلر آلتيندا قيزاريب، آينا کيمي برق وئرير. ماشينيميز يئنه ­ده اَيري- اويرو, توزلو و اييده­لي يوللارلا تبريزه دؤنور. دقيقه­دن- دقيقه­يه, کيلومئتردن- کيلومئتره شبيستر بير آز داها کيچيلير و نهايت توز دومانلار ايچينده تمامىيله گؤرونمز اولور. لاکين شبيستردن بير آغاج داها اوزاقلاشديقجا, سانکي معجز بير آدديم داها بيزه ياخينلاشير. بالاجا قصبه کيچيليب گؤزلريميزدن سيلينديکجه, اونون بؤيوک شاعيري نظرلرده جانلانير, کؤنلوموزده بؤيويور, بؤيويور. سانکي معجز ده خالقين تازا حياتيني ترننوم ائتمک اوچون "شاعيرلر مجليسي" نين عوضولري ايچينده بيز ايله برابر تبريزه گلير.

منبع: شاعيرلر مجليسي کيتابي - 1324



آذربايجانين‌ طنز شعري‌

رضا غفاري‌


هر بير يئرين‌، مُختليف‌ باخيمدان‌ هانسي‌ وضعيت‌ده‌ و هانسي‌ دورومدا اولدوغونو، اورانين‌ ادبياتيندا و اونون‌ نه‌ ساحه‌ده‌ و نه‌ سويّه‌ده‌ ايره‌لي‌له‌دييي‌ و هانسي‌هدفلري‌ ايره‌لي‌ سوردويونده‌ آيدين‌ و آچيق‌ گؤرمك‌ اولار. ادبيات‌، كئچيميش‌ بيزلره‌ و اينديكي‌ حالي‌ گله‌جك‌ده‌ كي‌لره‌ گوسته‌رن‌ بير گؤزگو كيمي‌ دير. ادبيات‌حقيقت‌ آيناسي‌ دير. ادبيات‌، زامانين‌ نئجه‌ليگيني‌ هارايلايان‌ بير سس‌ دير. ادبياتين‌ هدفي‌، وظيفه‌سي‌ و گؤره‌وي‌ هر نه‌ ديرسه‌، آذربايجاندا هميشه‌ بو آغيرگؤره‌وين‌ بؤيوك‌ حيصه‌سي‌ شعيرله‌ باغلي‌ اولموشدور. شعرين‌ و عموميت‌له‌ ادبياتين‌، بو وظيفه‌نين‌ اؤنونده‌ نه‌قده‌ر اوز آغ‌ چيخابيلديسي‌، آيري‌ بير بحث‌ و آيري‌ بير مجال‌ طلب‌ ائدير. آنجاق‌ شعيره‌ گلنده‌، جسارتله‌دئمك‌ اولاركي‌، اگر طنز شعريني‌ بو توپلومدان‌ آييرابيلسك‌، ادبياتين‌ اوزوآغ‌ اولدوسو شُبهه‌ ايله‌ اوز به‌ اوز اولا جاقدير. تأسفله‌ جيدّي‌ يازانلارين‌ بير چوخوجيدّي‌ اولاراق‌ دوشونمه‌ ييب‌لر عومورلريني‌ قان‌ سوران‌ شاهلارين‌ قوللوغوندا سوروب‌ سووموشدولار. بعضاً ديلده‌ عدالت‌ دن‌ دانيشيب‌ ظولمه‌ و حقسيزليگه‌ قارشي‌ قلم‌ و ورانلار تاپيليرسا، اونلاردا يازديقلارينا آرخادورماييب‌ دئديكلريني‌ دانيب‌ اؤزلريني‌اوجوز ـ اوجوز ساتيب‌ اؤزلريندن‌ ده‌، اؤزلوكلريندن‌ ده‌ كئچه‌ بيلميشديرلر.

بو آرادا طنز شاعيرلري‌ جيدّي‌ شكيلده‌ اوره‌ك‌ سؤزلريني‌ قلمه‌ آليب‌ خالقي‌ آييلتماق‌ اوچون‌ هر ظولمه‌ و ذلّته‌ دؤزموش‌، توتدوقلاري‌ يولدا عؤمور قويوب‌جاندان‌ باشدان‌ كئچميشديرلر. آذربايجان‌ ادبياتيندا طنز شعيري‌ خصوصي‌ بير يئر توتموش‌ خلقين‌ آييليشيندا بؤيوك‌ تأثير بوراخميشدير. طنز يازان‌ شاعيرلريميزين‌ چوخونون‌ اثرلري‌نين‌ مُختليف‌ علت‌لره‌ گؤره‌ گئنيش‌ حالدا ياييلماماسينا باخماياراق‌ بو شعيرلر هميشه‌ خلقين‌ ديلي‌نين‌ ازبري‌اولموشدور.

شبسترلي‌ ميرزه‌ علي‌ معجز، آذربايجانين‌ طنز شعري‌نين‌ زيروه‌سينده‌ دايانميش‌ ساتيريك‌ شعير مُعجزايله‌ باغلي‌ اولوب‌ اونونلا تانينميشدير. ظولمه‌، جنايته‌و حقسيزليگه‌ نفرت‌ گوسترن‌ و عدالت‌ بايراقچي‌سي‌ اولان‌ معجز 1873 ـ نجو ايلده‌ شبستر ده‌ آنادان‌ اولوب‌ ايلك‌ تحصيليني‌ ملا علي‌ آدلي‌ بير نفرين‌ كوهنه‌اصول‌ مكتبينده‌ آلميشدير. او 16 ياشيندا ايكن‌ آتاسيني‌ الدن‌ وئريب‌ استانبولدا ياشايان‌ قارداشلاري‌نين‌ يانينا گئدير و 16 ايل‌ اوردا كتاب‌ و يازي‌ لوازمي‌ساتماقلا كئچينير. سونرا يئنه‌ ده‌ شبستره‌ قاييديب‌ 30 ايل‌ شبسترده‌ قالير و چوخ‌ آغير گونلر كئچيريرسه‌ ده‌ دؤيوش‌دن‌ و مبارزه‌دن‌ ال‌ گؤتورمور. مُعجز اؤزترجمه‌ حاليندا يازير: «وطنه‌ قاييتديقدان‌ سونرا يورودومون‌ آغلار حاليني‌ گؤروب‌ نوحه‌ خوانليغا باشلاديم‌. منه‌ مُحاربه‌ اعلان‌ ائتديلر. 26 ايل‌ ووروشدوم‌.يعني‌ خئيران‌ وئرديلر مني‌ چاغيرماديلار، تؤي‌ اوْلدو مني‌ چاغيرماديلار. بونونلا بئله‌ آخيرا قده‌ر ووروشدوم‌ يعني‌ يازديم‌ اؤزوده‌ آنا ديلينده‌يازديم‌.»

معجزين‌ ياشاييشي‌، ياراتديغي‌ اثرلر و نهايت‌ اؤلومو اونون‌ انسان‌ سئوه‌رليگيني‌ و شرفلي‌ بير انسان‌ اولدوغونو آيدينجاسينا گؤسترير. اونون‌ ساده‌ و آخيجي‌شعيرلري‌ محروم‌ بير ملّتين‌ دردلريني‌ عكس‌ ائتديرير:

ساقيا چيلله‌ چيخيب‌دير ارييب‌ قار، يايوخ‌
هم‌ منه‌ سويله‌ گؤروم‌ شيشه‌ده‌ مي‌وار، يا يوخ‌
بيلميرم‌وار نفسي‌، ياكي‌ اؤلوبدور «معجز»
ساقي‌ قوْي‌ شيشي‌ اودا، باش‌ گؤره‌ك‌ آنلار يايوخ‌
بئله‌ بي‌حس‌ دوشوب‌ بو، دئييه‌سن‌ پولسوز دور
بيرقده‌ر زر تؤكه‌سن‌ اؤوجونا، قالخار يا يوخ‌
ييخديغي‌ قصرلري‌، بيرده‌ تيكرمي‌، ساقي‌
تؤكدويو قانلارا ظالم‌ فلك‌ آغلار، يا يوخ‌
سنه‌ قوربان‌ اولوم‌ آي‌ دفتر جمهوريت‌
بو گوزل‌ تخم‌ بيزيم‌ يئرده‌ جوجوقلار يا يوخ‌
آل‌ قاجاري‌ فلك‌ سالسا آياقدان‌ جانا
گؤره‌سن‌ ملت‌ ايران‌ يئنه‌ يوخلار يا يوخ‌
دئي‌ گؤروم‌ شاه‌ عجم‌ احمد بي‌غصه‌ و غم‌
مرض‌ سيله‌ دوچار اولسا آريقلار يا يوخ‌
تار شرعه‌ توخونارمي‌ عجبا بو مطلب‌
«هن‌» دئيرمي‌ بوايشه‌ بوينو يوغونلار يايوخ‌
ايستيرم‌ كوركو ساتام‌، قورخورام‌ اما اي‌ وقت‌
باخ‌ گؤره‌ك‌، گؤيده‌كي‌ آنباريده‌قار وار، يا يوخ‌


معجزين‌ يازديغي‌ شعيرلر، اونو مُختليف‌ قاليب‌لاردا، چئشيدلي‌ مضمونلار يارادان‌ قدرتلي‌ بير شاعير اولدوغونو بيلديرير. مُعجز ياراديجيليغيندا گؤزل‌ ودويغولو تابلولارين‌ مخصوص‌ يئري‌ واردير. بو تابلولار شاعيرين‌ ان‌ گؤزل‌ شعرلريني‌ تشكيل‌ ائدير. «جانلي‌ جنازه‌»، «ضيافت‌ و فلاكت‌» و... كيمي‌ تابلولاري‌اوخوياندا شاعيرين‌ سؤز آچديغي‌ وضعيت‌، اونون‌ ايسته‌ديي‌ كيمي‌ اوخوجونون‌ گؤز اؤنونده‌ جانلانير. نيگران‌ گؤزلرينده‌ ياش‌ حلقه‌لنير. بئله‌ گؤزل‌ شاه‌ اثرلريارادان‌ ميرزه‌ علي‌ معجز 61 ايل‌ يوخسوللوقلا ال‌به‌ياخا اولاراق‌، ظولم‌، جهالت‌ و زوراكيليق‌ لارا قارشي‌ مبارزه‌ آپاراندان‌ سونرا وطنيندن‌ كؤچمه‌يه‌ مجبوراولاراق‌ 1934 ـ نجو ايلده‌ شاهرود شهرينده‌، غربت‌ده‌ دونيادان‌ گؤز يومدو.

مُعجز خالقين‌ درديني‌ بير آيناكيمي‌ گوسترن‌ طنز شعيرلري‌ ايله‌ اوره‌ك‌لره‌ يول‌ آچدي‌. اونون‌ شعيري‌ بوگون‌ يازيلميش‌ شعيرلر كيمي‌ بلكه‌ده‌ اونلاردان‌ داهاآرتيق‌ اؤز تزه‌ليگيني‌ ساخلايا بيلميشدير.

زبسكي‌ جانه‌ دويموشام‌، اوخو كمانه‌ قويموشام‌
مُنجماسني‌ خدا او بختي‌ وئر نشان‌ منه‌
هله‌ غني‌ دئيير اگر بئش‌ اون‌ تومن‌ وئرم‌ بونا
.بوشالي‌ كيسه‌مين‌ باشي‌، ده‌ير بير آز زيان‌ منه‌
آغا دئيير خانم‌ منه‌ فقط‌ پولوم‌ اولان‌ زامان‌
پولو بيتيبدير «اي‌» دئيير يئنه‌ تكذبان‌ منه‌
اولايدي‌ كاش‌ بير نفر متاع‌ شعره‌ مشتري‌
آلايدي‌ بو غزللري‌ وئره‌يدي‌ بير قيران‌ منه‌
...
...
من‌ ايچمه‌ ديم‌ كي‌ ياتمايام‌ و ليكن‌ ائيله‌ ياتميشام‌
محالدير اؤزوم‌ دورام‌، گلين‌ وئرين‌ تكان‌ منه‌


ساتيريك‌ شعير اوندا اولان‌ خصوصيت‌لره‌ گؤره‌ اؤزونه‌ تئز و گئنيش‌ يئر آچابيلير و خالق‌ اونو سئوه‌ ـ سئوه‌ اوخويور و دينله‌ يير. طنز آجي‌ گولوش‌ كيمي‌دوداقلاردا قورويور. اونو دينله‌ين‌ ايلك‌ نوبه‌ده‌ گولوشوايله‌ ماراقلانيرسادا، اونون‌ داواملي‌ تاثيرينده‌ قالير. بو شعير خالقين‌ اوره‌يينه‌ اوْتورور، اونون‌ ديلينده‌ـ ديشينده‌ گزير و اونون‌ توسطي‌ ايله‌ ساخلانيلير، يوخسا مومكوندور بو شعيرلرين‌ كتاب‌ شكلينده‌ يايلمياسي‌ مُختليف‌ شرايط‌ دن‌ آسيلي‌ اولاراق‌ يوبانمالي‌اولسون‌. نئجه‌ده‌ كي‌ كئچميشلرده‌ هميشه‌ بئله‌ اولموشدور و بو ده‌يرلي‌ شعيرلرين‌ بير چوخو زامان‌ كئچديكجه‌ ايتيب‌ ـ باتيب‌ آرادان‌گئتميشدير.

آذربايجانين‌ ساتيرا شاعيرلري‌نين‌ بيري‌ده‌ ملا نصرالدينين‌ تبريزده‌كي‌ مُخبري‌، «ديلغير» تخلص‌لو اسكندرخان‌ غفّاري‌ ديركي‌ 1878 ـ نجي‌ ايلده‌ تبريزده‌آنادان‌ اولوب‌، 1966 ـ دا همين‌ شهرده‌ دونيادان‌ گؤز اؤرتوب‌، تبريزين‌ «شاوا» قبرستانليغيندا تورپاغا تاپشيريلميشدير. اونون‌ شعيري‌ آخيجي‌، روان‌ و مضمون‌باخيميندان‌ گوجلو و دولغوندور:

اللاه‌ نه‌ اسكيليردي‌، درياي‌ رحمتيندن‌
پيمانة‌ وجوده‌ زهراب‌ دولماسايدي‌
آسوده‌سر اولارديم‌ آسيب‌ درد و غمدن‌
يادهره‌ گلمه‌سه‌يديم‌ يا عاغليم‌ اولماسايدي‌


تأسفله‌ بو گونه‌ده‌ك‌ بو شاعيرين‌ اثرلري‌ توپلانماييب‌، بعضي‌ شعرلري‌ ديلغير امضاسي‌ ايله‌ «ملانصرالدين‌» و آيري‌ قزئت‌لرده‌ چاپ‌ اولموشدور. طنز يازان‌شاعيرلريميزين‌ بير چوخونون‌ اثرلري‌ همين‌ يازغي‌ يا دوچار اولموشدور. بوگون‌ ادبيات‌ خادملري‌ بو قيمت‌لي‌ سؤز خزينه‌لريميزه‌ ال‌ تاپماق‌ اوچون‌ خالقامُراجعت‌ ائديب‌، اونلارين‌ ديليندن‌ اؤيرنمكله‌ بو اثرلري‌ توپلاماغا چاليشيرلار. نئجه‌كي‌ آذربايجانين‌ قدرتلي‌ طنز شاعيرلريندن‌ ساييلان‌ «علي‌ اكبر حداد»ين‌بير سيرا شعيرلري‌ استاد يحيي‌ شيدانين‌ تلاشي‌ ايله‌ آغيزلاردان‌ توپلانيب‌، 1979 ـ نجو ايلده‌ «اودلو سؤزلر» عُنواني‌ ايله‌ چاپ‌ اولوب‌ ياييلميشدير. علي‌ اكبرحداد 1910 - ده‌ تبريزده‌ آنادان‌ اولوب‌ 1966 ـ نجي‌ ايلده‌ قوناق‌ اولدوغو دوستونون‌ ائوينده‌ قلبي‌ دايانيب‌ دونيادان‌ كؤچموشدور. اونون‌ آدي‌ «علي‌ اكبرپاكزاد» دير كي‌ ايشي‌ دميرچيليك‌ اولدوغو اوچون‌ حداد تخلصونو سئچميشدير. حدادين‌ اصلا ساوادي‌ اولماديقدا مُحكم‌، قدرتلي‌، اجتماعي‌ و انقلابي‌ شعيرلر يازيب‌ ياراتميشدير. او عؤمرونون‌ سونونادك‌ ائولنمه‌ييب‌ سوباي‌ قالميشدي‌ واو گونكو چيركين‌ وضعيت‌ده‌ سوباي‌ قالديغينا سئوينيردي‌.


«تك‌ من‌ دئييلم‌، چوخلاري‌ ايراندا سوباي‌ دير. عيساده‌ دئييرلركي‌ سوباي‌ دير، بيزه‌ تاي‌ دير.» تأسفله‌ حداد اؤلندن‌ سونرا اونون‌ شعيرلري‌ده‌ چيخارسيز و ياراماز اؤگئي‌ قارداشي‌نين‌ الينه‌ دوشوب‌ نامردليك‌له‌ آرادان‌ آپاريلدي‌. بوگون‌ حدادين‌ شعيرلري‌ديللرين‌ ازبري‌ اولسادا، او هله‌ ايتگين‌ و تانينماميش‌ شاعيرلردن‌ ساييلير و اونون‌ «نه‌ يايدا شاهگؤلو گؤردوم‌، نه‌ قيشدا كورسو باشي‌: بوگون‌ ـ صاباح‌ گئديره‌م‌،اي‌ فلك‌ ائوين‌ آباد» شعريني‌ هرگون‌ بير مثل‌ كيمي‌ ايشله‌دن‌ خلق‌ اونون‌ آدي‌ ايله‌ ده‌ تانيش‌ دئييلديرلر. بورادا حدادين‌ شعرلريندن‌ نئچه‌ بيت‌ گئيرمكله‌كفايتله‌نيريك‌:

اي‌ دل‌ بويور گؤروم‌ نييه‌ سن‌ پاره‌پاره‌ سن‌
بيگانه‌لر غمين‌ چكيرسن‌، سن‌ نه‌ كاره‌سن‌؟
سن‌ شاه‌ مملكت‌ ده‌ ييسن‌ اي‌ دل‌ ضعيف‌!
اؤز درديوه‌ باشارسان‌ اگر ائيله‌ چاره‌سن‌
هر دردين‌ اولسادر ديوي‌ پروردگاره‌دئي‌
بئل‌ باغلاما زمانه‌ده‌ بير اؤزگه‌ ياره‌سن‌
گولدورمه‌ دين‌ بو دهر ده‌ بير دفعه‌ سن‌ مني‌
غم‌ مُلكوني‌ مگر ائليوبسن‌ اجاره‌ سن‌؟
سن‌ گلميسن‌ جهانه‌ مگر غصه‌ چكمه‌يه‌
ياگلميسن‌ طبيعتلن‌ كارزاره‌ سن‌؟
باخديقجا بو جماعته‌ حداد اولورده‌لي‌
گؤرسن‌ گلير، فرار ائله‌ اوندان‌ كناره‌ سن‌


بئله‌ليكله‌ آذربايجان‌ مدنيتينه‌ اوره‌كدن‌ باغلي‌ اولان‌ ادب‌ سئوه‌ر انسانلارين‌ وظيفه‌سي‌ داها آغيرلاشير. يوزلر بئله‌ قُدرتلي‌ شاعيرلريميز هرگون‌ اونودولماقداو اونلارين‌ اثرلري‌ هرگون‌ ايتيب‌ ـ باتيب‌ آرادان‌ گئتمك‌ده‌ دير. تبريزين‌ ساتيرا شاعيرلريندن‌ اولان‌ «موللاجواد مذنب‌»ين‌ بو بيت‌يندن‌:

«بونه‌ دور عدل‌ دير، هر يئرده‌ مين‌ بيداد اولور
بو نئجه‌ مشروطه‌ دير گئتديكجه‌ استبداد اولور»


بللي‌ اولور كي‌ او، مشروطه‌ دؤورونده‌ ياشماميشدير. آنجاق‌ مشروطه‌ دؤورو بيزدن‌ چوخ‌ اوزاقلاشماييب‌ سادا، بو زامان‌ ياشايان‌ شاعيرين‌ ياشاييشي‌ حاقداهئچ‌ بير معلومات‌ الده‌ ائده‌ بيلمه‌ميشيك‌. اونون‌ ساوادلي‌ بير شاعير اولوب‌، تبريزين‌ باغمئشه‌ قاپي‌ سيندا مكتب‌ صاحبي‌ اولدوغونو دئيه‌نلر وار. بو شاعيرين‌شعيرلري‌ نين‌ ده‌ طالعي‌ هله‌ بللي‌ دئييلدير. مذنبين‌ شعرلريندن‌ بير سيراسي‌ «تفريح‌ نامه‌ لازميّه‌» باشليقلي‌ 16 صحيفه‌ ليك‌ بير مثنوي‌ يازيب‌ 1956 ـ داتبريزده‌ چاپا يئتيردي‌. بورادا مذنبين‌ 1317 ـ ده‌ يازيلميش‌ قصيده‌سيني‌ اختصارلا گتيريريك‌. شاعير اؤز عصري‌نين‌ اجتماعي‌ و اقتصادي‌ باخيمدان‌ دورومونوماهر بير رسّام‌ كيمي‌ تصوير ائتميشدير:

باخ‌ اهل‌ تبريزين‌ ايشي‌ افغان‌ اولوب‌ تمام‌
حئيران‌ قاليبدي‌، جمله‌ پريشان‌ اولوب‌ تمام‌
بازاركاساد، چؤره‌ك‌ باها، يوخدور آليش‌ وئريش‌
بالمره‌ خانمانلاري‌ ويران‌ اولوب‌ تمام‌
يولچو توتوبدو كوچه‌لري‌ كئچمك‌ اولموري‌
بو غصّه‌دن‌ جيگرلريميز قان‌ اولوب‌ تمام‌
تنگه‌ يئتيشدي‌ خلق‌، دويوب‌ جانه‌ سر به‌ سر
شهر اهلي‌ اؤزگه‌ شهره‌ گريزان‌ اولوب‌ تمام‌
وار هر كيمين‌ كي‌ ثروتي‌ بو شهردن‌ قاچيب‌
زوّار كربلا و خراسان‌ اولوب‌ تمام‌
هر ياندا واردي‌ زاهد و ديندار اولوب‌ ذليل‌
افسوس‌، باخ‌كي‌ تولكولر اصلان‌ اولوب‌ تمام‌

تبريزين‌ بو خوش‌ ذوق‌ و درين‌ دويغولو طنز شاعيري‌، هجرتين‌ 1328 ـ نجي‌ ايلينده‌ (1908 م‌) اؤز دوغما دياريندا دونيادان‌ گؤز اؤزتموشدور.


مذنب‌ كيمي‌ تانينماميش‌ و ايتگين‌ قالان‌ شاعيرلرين‌ بيري‌ ده‌ خويلو «كور تقي‌» دي‌. بو شاعيرين‌ده‌ ياشاييشينا گوره‌ هئچ‌ بير معلومات‌ الده‌ ائده‌ بيلمه‌ديك‌،آنجاق‌ اونون‌ اليميزده‌ اولان‌ شعيريندن‌ ساوادلي‌ و احاطه‌لي‌ بير شاعير اولدوغونو گؤرمك‌ اولور:

بير قولاق‌ وئر منه‌اي‌ صاحب‌ عقلا و شعورا
گؤزون‌ آچ‌ سئير ائله‌ بو عالمي‌ دهرا و دهورا
ائتمه‌سين‌ چوخ‌ سني‌ دونيا بئله‌ مستا و غرورا
ذكردن‌ غافل‌ اولوب‌ قلبينه‌ چوخ‌ وئرمه‌ سرورا
ايچگليلن‌ بادة‌ وحدت‌ و شرابا و طهورا
سالماسين‌ راه‌ خطايا سني‌ اوْل‌ چاي‌ خطايي‌
سماوار، دالينا آخير وئره‌جكدير يئنه‌ تايي‌
گرتهمتن‌ اولا هرگيز چكه‌ بيلمز بئله‌ تايي‌
گورورم‌ پاي‌ پياده‌ ائده‌سن‌ مسكن‌ اوتايي‌
ساتاسان‌ قيرايله‌ ساققيز، ايروانا و شرورا


آذربايجانين‌ طنز شاعيرلري‌نين‌ آديني‌ چكيب‌ اونلاردان‌ قيسا معلومات‌ وئرمك‌ بويوك‌ بير تذكره‌ كتابيني‌ تشكيل‌ ائده‌جكدير. آنجاق‌ بير آز همّت‌ و بير آزدقت‌ لازيمدير. 1859 ـ نجو ايلده‌ سرابين‌ «دونني‌» كندينده‌ آنادان‌ اولموش‌ شعيرده‌ «ميرزه‌ گلزار» و سونرالار «حامبال‌» تخلّص‌ ائدن‌ قدرتلي‌ طنز شاعيري‌بايرامعلي‌ عباسزاده‌دن‌ سونرا نئچه‌ «حامبال‌» تخلص‌ ائده‌ن‌ شاعيريميز اولموشدور. بونلار ديگر شاعيرلر كيمي‌ اونودولوب‌ اونلارين‌ اثرلرينين‌ده‌ طالعي‌ بللي‌دئييلدير.

آذربايجانين‌ بو گونكو طنز شعيري‌ ده‌ همين‌ گوجلو كؤكون‌ اوستونده‌ دايانديغي‌ اوچون‌ اولدوقجا بارلي‌ و زنگين‌ دير. بوگون‌ ماراغالي‌، كريمي‌، ساپلاق‌،يالقيز، نجار اوغلو و... كيمي‌ تانينميش‌ و آدليم‌ شاعيرلر، قدرتلي‌ اثرلر ياراتماقلا، آذربايجانين‌ ادبيات‌ عالمينده‌، طنزين‌ گئنيش‌ مئيدانيني‌ قورويوب‌ساخلاماقداديرلار. آذربايجانين‌ طنز شعيرين‌دن‌ دانيشاندا مختليف‌ بحث‌لره‌ و دانيشيقلارا يول‌ آچيلير و مختليف‌ نظرلر و فيكرلر ايره‌لي‌ سورولور. بو اؤنملي‌ جهت‌لرين‌ بيري‌ده‌طنز شعريميزين‌ وزنيندن‌ عبارت‌ دير. بوتون‌ طنز شعيرلريميز عروض‌ اؤلچوسونده‌ يازيلميشدير و هجا وزنينده‌ هئچ‌ بير ياخشي‌ طنز شعرينه‌ راستلاشماميشيق‌.اشاره‌ ائتدييميز بو موضوع‌ لار آيري‌ ـ آيري‌ بحث‌لر و فرصت‌لر طلب‌ ائديركي‌ اونلاردان‌ دانيشماق‌ سؤنكو گؤروشلره‌ قالير. ده‌يرلي‌ واخت‌لارينيزي‌ بوندان‌آرتيق‌ آلماماق‌ اوچون‌ مقاله‌ميزي‌ 1913 ـ نجو ايلده‌ ياييلان‌ «مزه‌لي‌» آدلي‌ قزئت‌دن‌ سئچديييميز، غزل‌ يازان‌ شاعيرلره‌ دوداق‌ بوزن‌ دستانچي‌نين‌ شعري‌ ايله‌باشا آپاريريق‌:

رحم‌ ائت‌ گؤزليم‌ محبس‌ هيجرانينا دوشدوم‌
عشقينده‌ مقصر كيمي‌ زندانينا دوشدوم‌
محراب‌ سانيب‌ قاشيني‌، دوردوقدا نمازه‌
آلداتدي‌ گؤزون‌، فتنة‌ شيطانينا دوشدوم
توتدوم‌ سر زولفوندن‌ او ظالم‌ ده‌ ايلان‌ تك‌
اپريتدي‌ مني‌، تاييخيليب‌ يانينا دوشدوم‌
دوردوم‌كي‌ ايچم‌ «آب‌ شفا» لعل‌ لبيندن‌
ناگه‌ سوروشوب‌، چشمة‌ حيوانيا دوشدوم‌



معجز شاعري فراتر از عصر خويش
م. نقابي


هنگامي كه هويت و آفرينندگي ادبي ميرزا علي معجز (7 حوت (اسفند) 1252 شبستر -12 شهريور 1313 شاهرود) طنزپرداز شبستري را در متن آثار پر محتوايش جستجو و بررسي ميكنيم، در مييابيم كه وي مسلمان حقيقي و انساندوست راستين بود كه موهبت الهي نصيب زادگاه شيخ محمود شبستري كرده بود. زنده ياد م. ع. معجز تحصيلات اوليه را به سبك قديم فراگرفته و پس از درگذشت پدر در 16 سالگي بنا به دعوت برادر بزرگش حسن افندي همراه كاروان غربت كش، رهسپار استانبول (پايتخت عثماني) ميگردد و بنا به گفته همشهريهاي استانبول به شغل لوازم التحرير فروشي مشغول ميشود و در عنفوان جواني تحت تاثير مجله وزين (ثروت فنون) ارگان ادبيات نوين ترك قرار گرفته و از آثار غني نامق كمال (وطن شاعيري)، توفيق فكرت و محمد عاكف (نويسنده سرود ملي تركيه) بهره مند شده و به سرودن شعر آذري شروع ميكند.


نامبرده پس از 16 سال غربت كشي طاقت فرسا و حسرت ميهن به زادگاهش شبستر بازميگردد و 27 سال شب و روز آفرينندگي طنز رئاليسم را پيش ميگيرد و در شهريور ماه 1312 همراه همسرش سريه خانم نوبري جهت ديدار باجناقش حاج خليل مهدوي نادر روانه شهر شاهرود ميشود پس از يك سال رنجوري و زيستن 22105 روز در اين جهان زودگذر، در سن 61 سالگي بار گران زندگي را از دوشش رها ساخته و به ابديت ميپيوندد. در سال 1346 ش به همت آقايان محمدزاده، اكبري و موسوي آرامگاه وي در كهنه مزار شاهرود نبش قبر شده، سنگ قبر آهكي و استخوانهايش به شبستر حمل و در وسط خانه باغ (كره) ميرمحمود موسوي به طور امانت به خاك سپرده ميشود، بنا به گفته حضوري آقاي جهان ـ باغبان باغ ياد شده ـ در زمستان 1370 ش از سوي مريدان معجز به طور پنهاني سنگ قبر و استخوانهاي شاعر جاي مجهول منتقل ميگردد.


لازم به ياد آوري است كه به طور تخمين در حدود چهل هزار بيت شعر تركي، فارسي و ملمع از او به عنوان ارث معنوي به يادگار مانده است، نيمي از آثار از بين رفته و نيم ديگر در دسترس ميباشد. از زندگي و آفرينندگي 16 ساله شاعر پرتوان در استانبول اطلاعات قابل توجهي در دست نيست، فقط يك قطعه شعر 8 هجايي (گرايلي) كه شامل وصف زندگي مشقت بار همشهريهاي غربت كش استانبول ميباشد، در اختيار ما قرار گرفته و بند اولش از نظر خوانندگان ميگذرد:


گلدي نووروز٬ اولدو باهار -
تمام اولدو لئيل و نهار
تازه له ندي فصل-ى چاهار.
موبارك گونون ياد ائيله -
يئنه پيلوو كؤنلون شاد ائيله.


معجز آتشين كلام پس از استقرار در زادگاه خويش وضع نابسامان جامعه عقب مانده آنروزي را مشاهد و جو خفقان شبستر را چنين وصف ميكند:


چون قاييتديم وطنه «آچما دهانين» دئديلر -
«دينمه، دانيشما، ترپتمه زبانين» دئديلر.
دئديم: آللاهه باخين، ائتمه يين آخر٬ اؤلدوم ! -
«گر بوجور ائتمه يه سن، چوخدو زييانين» دئديلر.


معجز پاك انديش در اوايل مبارزه قلمي اش شروع به نوحه سرايي ميكند و در يكي از مرثيه هايش زبان حال قهرمان آزادي (امام حسين(ع)) را چنين وصف مينمايد:


اسدي چون باد-ى سيتم سولدو گولوستان، ائي وطن؛
گولشنين بولبوللري اولدو پريشان، ائي وطن (نشر بهروز ص 191)


اين قبيل اشعار پرمحتوا و سازنده به متحجرين خوش نميآيد. شاعر شيرين كلام و نستوه اين بار به سرودن اشعار كوبنده طنز اجتماعي همت ميگمارد، باز سروده هاي رئاليسم اجتماعي وي مورد پسند كج انديشان ره گم كرده و خرافه پرستان تندرو نشده و نسبت به آفرينندگي حقيقي شاعر اظهار ناخرسندي كرده و به طور غيابي شاعر پاك سرشت را در محافل و مجالس خويش تكفير ميكنند. جامعه شناسي تجربي با زبان ساده و گيرا خطاب به تكفير كنندگان تنگ نظر چنين ميگويد:


اي دوست نه جنم و نه نيستم من
از بنده مترس هيچ، انسانم من
پنهان شده ام ز ترس تكفير اينجا
در زير زمين جريده ميخوانم (چاپ نشده)
* * *
كوفرومه حؤكم ائيله ديز هانسي گوناهيله منيم
جورمومو ثابيت ائدين بيرجه گوواهيله منيم


معجز يكي از ستارگان تابناك ادبيات آذربايجان است كه بدون خستگي جسمي و روحي بدون ترس و واهمه از رياست طلب و تهمت زن، سالهاي سال، ستمگران، نابخردان و صدرنشينان دزد پيشه و تحميق كننده مردم عوام را با تازيانه طنز كوبيده و چهره هاي كريه پشت پرده آنها را افشا نموده و در باره جهل چنين سروده:


ميللتين دردي جهل-و غفلتدير
چاره سي عئلم ايله صنعتدير (ج 1 ص 109)
شمشير-ى آبدار-ى بيانيله «مؤعجوز»
وور كله سين دوشور يئره ديو-ى جهالتين (ج 1 ص 8)

در باره گرانفروشان نيز تابلوي بديعي را بدين مضمون آفريده:

داشين كم دير - مالين نم دير، باشين قيرخيق، اؤزون سيرتيق
مورووت ائيله، آللاتما خريداري، سني تانري!(ج 1 ص26)

واپسين پيام نيايش گونه معجز درباره جهل و ناداني:


ايلاهي ايلديريم گؤنده ر٬ جهالت پرده سين يانديرير،
قارانليقدا قاليب خالق، عالمي بير ايشيقلاندير


گرچه در قصبه شبستر آن روز پسگرايان و خرافه پرستان با بودن مريدان معجز ياراي آنرا نداشتند كه پوست تن معجز را مانند عمادالدين نسيمي بكنند و يا لبانش را مانند فرخي يزدي بدوزند، ولي آنچه ستم و تهمت مستقيم و غيرمستقيم بود در حق وي روا داشتند و به قول خود شاعر: «... 26 سال با هم زديم يعني خيرات دادند مرا دعوت نكردند، عروسي نمود حاضر نشدم اما با كمال جسارت تا آخر زدم يعني نوشتم با زبان مادرزاد تركي به حمداله و المنه در آخر ديدار آزادي نصيب مگرديد. تا حال تقريباً سي هزار بيت نوشته ام به رفقا داده ام، بنده خود جمع نكرده ام بعضيها جمع كرده اند.


با توجه به اين كه اكنون در دوران انقلاب اسلامي فرهنگ مردم به مراتب غنيتر از زمان معجز شده با اين همه عده اي خواه و نا آگاه انگشت شمار تهمت بي نمازي را در حق وي به زبان جاري ميسازد بهتر است جواب اين قبيل بدگمانان را از زبان خود شاعر بشنويم:


سرييه خانيملا وئريب قول - قولا
يايين آخير آييندا دوشدوك يولا
يئتيشديك بئش اون گونده شهرود´ه بيز
اوزاتديق قيچي٬ اولدوق آسوده بيز
مولاقات چون قيسمت اولدو بيزه
«مودير» ين حوضوروندا چؤكدوك ديزه
اؤپوشدوك٬ گؤروشدوك٬ دانيشديق٬ دئديك
تؤكوب چايي ايچديك، ناهاري يئديك
گئجه چون نامازي ادا ائيله ديك
ايطاعت به حؤكم-ى خودا ائيله ديك
«آغا» وئردي فرمان علي اكبر´ه
ساليب سوفره داخيل اولوب سنگره
گليب مجليسه چون جناب-ى چيلوو
باديمجان تورشي، داغيلدي خينوو. (آرشيو باكو)


شاعر شيرين سخن و واقعي بين نام پيشوايان مذهبي را با احترام به زبان آورده و در شان و منزلت آنها چنين سروده:

يارب رحمتينله بيزي شادكام قيل
وئريريك قسم جنابيوي نور-ى نوبووته(ج 1ص4)
* * *
پوش بر تن زره چو «فخر انام»
با سرنيزه خصم را كن آرام
تا به كي گويي خلق را دشنام
همچو نسوان پست، قوقولي قوقو (نسخه نخجواني 3)

علي ايشله ردي، ائيله ردي تداروك ريزق-ى اطفالين
امير المومنين قوولو، او فئعليله موطابيقدي (نشر بهروزص 12)

غيوريدي شه-ى مردان، بس هاني سنده
او غئيرت-ى اسدوللاه´دن نيشان سئييد! (ج 2 ص 13)

اوخودو موصحفي عيبادا..
بيلمه دي كي نه لر دئيير آللاه(ج 1 ص 68)


هويت و آفرينندگي ادبي معجز ميهن پرست و نقش آفرين يكي از برگهاي زرين تاريخ آذربايجان ايران است. همانطور كه نور آفتاب عالمتاب را نتوان با گل اندود، همانطور نيز نتوان اوراق تاريخ را كتمان كرد. شاعر خوش بيان شبستر مانند بعضي از شاعران ستايشگر، سياه را سفيد، تپه را كوه، شوره زار را گلزار وانمود نكرده بلكه غرور وغيرت و وظيفه ملي خويش را به تمام معني به كار بسته و مانند بلندگوي رساي ستمديدگان سخن راستين آموزنده را به زبان آورده و مسير رستگاري زندگي شرافتمندانه را نشان داده و مردم آگاه را بر عليه ستم فراخوانده است.
وي سياه بختي و درماندگي جامعه خويش را و خودكامگي پادشاهي ايران را از نزديك لمس كرده و چنين فرياد بر ميآورد:


چاليندي صور-ى ايسرافيل٬ بيدار اولدو هر ميللت
آييلمير خاب-ى غفلتدن هله بو بيخبر ميللت
طولوع ائتدي گونش مغريبدن، اهل-ى شرق غافيلدير
آپاردي فئيض نور-ى (عئلمدن) اول بخته ور ميللت (ج 1 ص 9)


نبايد از ياد برد كه معجز انديشمند مخالفت شخصي با كسي نداشت و نسبت به اديان الهي و برگزيدگان مذاهب نهايت فروتني را به جا آورده است، منتهي وي مخالف روش تحميق گرايي مردم كوچه و بازار بود و وجدان بيدارش راضي نميشد كه ملت نجيب ايران به ويژه مردم شبستر و حومه از طرف صدرنشينان جامعه آن روزي به سوي اطاعت كوركورانه و جهل و ناداني (مانند بيسوادي زنان و قمه زني مردان) رهنمون شوند.


پايه و اساس خواسته هاي معجز مثلثي بيش نبود.
الف: برچيده شدن جهل و خرافات از جامعه بشري و آگاهي يافتن مردم. در اين زمينه چنين سروده است:

بو همان جهلدير كى ياره له دي
«مؤعجيز» ناتواني سرتاسر(ج 1 ص 52)

هر گون او نابئكار٬ او جللاد-ى بىامان
زهر-ى جهالتي تؤكور اعضا-يي ميللته (چاپ نشده)

ب: اتحاد و يكپارچگي خلقهاي ايران و برقراري حكومت مركزي پرتوان.

وطن مؤحتاج-ى تنوير-و مرممتدير٬ وطنداشلار
بونو هركس دئيه ر، من ده نه موددتدير٬ وطنداشلار(اهدايي اسماعيلزاده)

نچون آه ائيله دين ائي بولبول-ى نالان-ى وطن
ياديوا دوشدو مگر حال-ى پريشان-ى وطن
خس-و خاشاك باسيب گولشني، گوللر ساراليب
نييه بو حاله قاليب بس بو گولوستان-ى وطن
نه ياتيبسان آييل ائي ميللت-ى بيچاره٬ آييل
ساتير آخير وطني دوشمنه اعيان-ى وطن(ج 1 ص 182)

ج: اقتباس و جايگزيني صنايع مكانيكي اروپايي در ايران توام با عدم وابستگي.
چنان كه ميگويد:

«ايتاليان»لار ايمانسيز
«اينگيليس»لر قورآنسيز
بيزه ايينه وئرمه سه
قالاجاييق تومانسيز (ج 1 ص 61)

سن كي بيلمزسن حئساب-و هندسه
پس گوجون چاتماز سنين اينگيليسه


در آسمان ادبيات غني آذربايجان دو ستاره نوراني پرتو افشاني كرده اند يكي صابر بزرگ از «شماخي» ديگري معجز صبور از «شبستر» آثار صابر بارها زير چاپ رفته ولي اشعار معجز در صف طولاني انتظار به سر ميبرد. پايه و اساس سروده هاي معجز، روان و طبع شاعرانه آتشين وي مانند آتش سرخ بديها را سوزانده و به خوبيها غنا بخشيده است. معجز با شامه تيز اجتماعي و هوشياري تاريخي خمير مايه موضوعهاي اشعارش را با خون دل ورز داده و به سبك طنز گويا به رشته تحرير درآورده است. خوانندگان و يا شنودگان اشعار وي حق دارند كه آن ياد را صاحب مكتب بدانند.


آثار خطي معجز:


- بخشي از اشعار معجز در سال 1317 ش توسط شادروان علي نخجواني در يك دفتر معمولي رونويس شده و تحت شماره 183دست نوشته هاي كتابخانه ملي تبريز نگهداري ميشود
- و تعداد 110 برگي دست نوشته خود شاعر در بايگاني مركزي باكو تحت شماره اصلي 454 نگهداري ميشود،
- در ضمن مقدار قابل توجهي دست نوشته معجز در پيش استاد يحيي شيدا
- و آقاي محمدعلي حسيني ساكن آلمان

محفوظ ميگردد.


آثار چاپي معجز:

تاكنون 13 جلد از آثار معجز به ترتيب ذيل انتشار يافته است:
5 جلد در ايران به سالهاي 1324 ش (مولف غلام محمدلي تبريز). 1332 ش (نشر برياني تهران). 1338 ش (نشر سعادت تبريز) 1357ش (نشر بهروز، تبريز) 1358 ش (مولف يحيي شيدا، تبريز).
7 جلد در باكو پايتخت جمهوري آذربايجان به سالهاي 1948 - 1949 - 1954 و 1955(مولف غلام محمدلي)، 1956 م به زبان روسي (مولف پاپينكو) - 1958 م ترجمه پاياننامه روسي لطيفه عمر اووا، 1982 م(مولف غلام محمدلي)
1 جلد در آلمان 1377 ش چاپ تكراري نشر بهروز و خلاصه ترجمه به زبان آلماني با همت اسماعيل ميتاك. لازم به يادآوري است كه در مدت 6 دهه اخير در باره خلاقيت ادبي معجز خويشتندار صدها مقاله و مطلب مفيد و سازنده در روزنامه و مجلات ايران آذربايجان و تركيه منتشر شده است.

عكسها و نيم تنه معجز:

تعداد 5 پز عكس تنها و دسته جمعي شاعر نامدار گونئي و يك قطعه مجسمه نيم تنه وي كه ثمره انگشتان هنرآفرين دوست ارجمندم جناب آقاي داود مستوفي ميباشد در پيش اين بي بضاعت نگهداري ميشود.

پايان نامه هاي مريدان معجز:

الف: بزبان روسي، پاياننامه شادروان لطيفه عمرووا كه در سال 1958 ميلادي به زبان آذربايجاني ترجمه و در 84 صفحه در شهر باكو چاپ شده است.
ب: به زبان آذري، پاياننامه آقاي فرمان خليلوف ساكن شهر نخجوان خودمختار. قبل از تشكيل جمهوري آذربايجان به زبان روسي ترجمه و به رياست دانشگاه مسكو فرستاده شده است.
ج: به زبان انگليسي، پاياننامه آقاي هادي سلطان القرايي تبريز مقيم آمريكا. فارغ التحصيل از دانشگاه واشنگتن، در 268صفحه به سال 1997 ميلادي تكثير گرديده است.

پايانبخش مقاله «شاعري فراتر از عصر خويش» به چند بيت از اشعار شاعر نامدار شبستر اختصاص مييابد.

فقط گلميشم من جهانه،
يازام بو سؤزلرده مندن قالا ياديگار
نه بيز آنلاديق حيكمت-ى خيلقتي
نه تورك-و نه تازي، نه روس-و تتار (ج 1 ص 13 كاهي)

آلديم اله ميدادي
ائي شبيستر اؤولادي
يازديغيم گلسه خوشا
دئيين «مؤعجوز» چوخ ياشا (شيدا ص 42)

شاعير گوناه ائيليري، باك ائيله مير نچون؟
بير صاحب الزمانيله اون بير ايمامي وار!
تسخير ائديبدي هر يئري اشعاري مؤعجوزون
ظن ائتمه بيرجه شبيستر ده نامي وار (ج 1 ص 187 كاهي)

گر عجم اوغلو ائده ترك بو بيدعتلري
عالم-ى ايران او گون رؤوضه-يى ريضوان اولار
ميللت اگر آنلايا مؤعجوزون افكاريني
مؤعجوزون افكارينا واله و حئيران اولار (نشر بهروز ص 144)

درودهاي عطرآگين بي پايان نثار روان پاك معجز باد.



معجز را فقط با صابر مي توان مقايسه كرد

گفتگوي سايت خط سوم با محمدعلي نقابي


تا جايي‌ كه‌ اطلاع‌ داريم‌ شما اطلاعات ‌جامعي‌ در مورد شاعر بلند آوازه‌ و طنزپرداز آذربايجان‌ «ميرزا علي‌ معجز شبستري‌» داشته‌ايد لطفاً در اين‌ مورد به‌چه‌ نتايجي‌ رسيده‌ايد؟


در زمان‌ زندگي‌ معجز، مدارس‌ و سواد آموزي‌ مثل‌ امروزه‌ پررونق‌ و گسترده‌ نبود و تعداد با سوادان‌ نيز خيلي‌ كم‌ بود. بنابر اين‌ اغلب‌ دوستداران‌ و شيفتگان ‌اشعار طنز معجز، سروده‌ دهاي‌ وي‌ را به‌ خاطر سپرده ‌و در اوقات‌ بيكاري‌ جهت‌ خنداندن‌ اطرافيان‌، در ميادين‌ روستاهاي‌ گؤنئي‌ و شب‌ نشينيهاي‌ خانوادگي ‌از حفظ‌ مي‌خواندند.


از اين‌ كه‌ من‌ زاده‌ منطقه‌ «گونئي‌» مي‌باشم‌ لذا به‌طور سطحي‌ با اشعار معجز آشنا بودم‌ بعدها در سال ‌1353 كليات‌ ديوانش‌ را خريده‌ و براي‌ تفريح‌ و وقت‌گذراني‌ مي‌خواندم‌ تا اين‌ كه‌ در سال‌ 1354 گذرم‌ به ‌منزل‌ دوست‌ جديدم‌ آقاي‌ رضي‌ حسيني‌ افتاد و عكس‌ كلاه‌ تاجري‌ معجز را در منزل‌ نامبرده‌ مشاهده‌ و از آن ‌روز كنجكاوي‌ من‌ تحريك‌ شد و آثار معجز را با دقت‌ هر چه‌ تمامتر خواندم‌ و به‌ مرور تحقيقاتي‌ در باره‌ وي‌ به‌ عمل‌ آوردم‌، چند قطعه‌ شعر چاپ‌ نشده‌اش‌ را در سال‌ 1355 جمع‌آوري‌ كرده‌ام‌، در سال‌ 1357 كه ‌جمعاً 30 قطعه‌ شعر معجز را به‌ دست‌ آورده‌ بودم‌ با فتوكپي‌هاي‌ كثير شادروان‌ سرهنگ‌ خيرابي‌ شبستري ‌در اختيار انتشارات‌ بهروز قرار دادم‌ كه‌ به‌ صورت ‌افست‌ تكثير و پخش‌ گرديد، دريغا كه‌ در آن‌ روزها به‌علت‌ خفقان‌ سازمان‌ ساواك‌ نام‌ بردن‌ از سرهنگ‌ مقدور نشد.


منابع‌ و مأخذ گردآوري‌ مطالب‌ ادبي‌ راجع‌ به‌ معجز پاك‌ سرشت‌ عبارت‌ بود از گفتگو و مكاتبه‌ با معجزشناسان‌، شبستريهاي‌ مسن‌، دست‌ نوشته‌هاي ‌شادروان‌ علي‌ نخجواني‌ تحت‌ شماره‌ 183 در كتابخانه‌ ملي‌ تبريز، دست‌ نوشته‌هاي‌ (اورژينال‌) خود معجز در آرشيو مركزي‌ باكو تحت‌ شماره‌ 454 و مطبوعات‌ جديد و قديم‌ ايران‌، آذربايجان‌، تركيه‌ و آمريكا مي‌باشد.


آيا تا به‌ حال‌ در مورد انتشار كتاب‌ فوق‌ اقدامي‌ انجام‌ داده‌ايد؟


تا حال‌ 210 صفحه‌ از اشعار و مطالب‌ چاپ‌ نشده ‌تركي‌ معجز را جمع‌آوري‌ و تدوين‌ كرده‌ام‌. اكنون‌ نيز در حدود 700 بيت‌ از اشعار طنز و جدي‌ شاعر را به‌ زبان‌ فارسي‌ گردآوري‌ كرده‌ و با مطالب‌ نثرش‌ در حدود 300 صفحه‌ خواهد بود كه‌ تا به‌ امروز تدوين ‌نشده‌ است‌.


در مورد انتشار نيز هنوز اقدام‌ به‌ گرفتن‌ مجوز نكرده‌ام‌ اميدوارم‌ پس‌ از مراجعه‌ نيز جواب‌ مثبت‌ داده ‌شود، چونكه‌ معجز شيرين‌ سخن‌ يك‌ فرد دموكرات ‌انديش‌ و اصلاحگرا بود و در باره‌ آفرينش‌ و بزرگان ‌دين‌ بارها عقيده‌ خويش‌ را صريحاً بيان‌ داشته‌ و در ذيل‌ به‌ چند بيت‌ اكتفا مي‌شود:


چراغ‌ بينوايي‌ را خدا روشن‌ نكرد هرگز
خدا را جز مه‌ و مهر آشنايي‌ نيست‌ در عالم‌
* * *
پوش‌ بر تن‌ زره‌، چو «فخرانام‌»
با سرنيزه‌، خصم‌ را كن‌ رام‌
* * *
اي‌ آنكه‌ دو صد نعمت‌ الوان‌ داري‌
در شهر بسي‌ فقير و مضطر باشد

ياد آر ز بندگان‌ بي‌چيز خدا
آن‌ وقت‌ كه‌ سيخها به‌ مجمر باشد

آخر تو محب‌ حيدر كراري
‌بايست‌ ترا صفات‌ حيدر باشد
* * *
اي‌ آن‌ كه‌ به‌ امت‌ محمد (ص‌) رحم‌ نمي‌كني‌
اهل‌ آتشي‌، غره‌ مشو به‌ نماز و طهارت‌

در مورد سبك‌ ادبي‌ «معجز» برايمان ‌بگوييد.


سبك‌ ادبي‌ معجز روشن‌ ضمير، طنز رئاليسم‌ ياواقعگرايي‌ مي‌باشد، در حقيقت‌ طنز نوعي‌ نوشته‌است‌ كه‌ مانند آئينه‌ محدب‌ هر نكته‌اي‌ را بزرگتر از اندازه‌ واقعي‌ آن‌ نشان‌ مي‌دهد، اما با خنده‌ آميخته ‌است‌، خنده‌اي‌ كه‌ براي‌ مسخرگي‌ يا شادماني‌ نيست ‌بلكه‌ خنده‌ايست‌ تلخ‌ و جدي‌ و دردناك‌ توام‌ با سرزنش‌ و سركوفت‌. طنز واقعي‌ از نظر معجز همان‌ طنز رئاليسمي‌ است‌ كه‌ در برابر ادبيات‌ كلاسيك‌ و رومانتيك‌ جا گرفته‌است‌، وي‌ مسايل‌ اجتماعي‌ را با تمام‌ جزئيات‌ و ريزه‌كاريهايش‌ از قبيل‌ اخلاق‌، آداب‌ و روح‌ جامعه‌ با بي‌نظري‌ و ترجيح‌ منافع‌ جمعي‌ به‌ منافع‌ فردي‌ به‌ طور شفاف‌ و به‌ طرز زيبا شناختي‌ در نظر خوانندگان‌ و شنوندگان‌ آثارش‌ تجسم‌ نموده‌ است‌. گرچه‌ سبك‌ طنز قدمت‌ ديرينه‌ دارد ولي‌ طنز رئاليسم‌ يا واقعگرايي‌ نوين‌، سبكي‌ است‌ كه‌ از نيمه ‌قرن‌ 19 ميلادي‌ در كشور فرانسه‌ مطرح‌ و تا به‌ امروز در نظم‌ و نثر، نقاشي‌، داستان‌ نويسي‌، تئاتر و فيلم‌ به ‌طور نيكو و آراسته‌ به‌ كار مي‌رود و عملكردش‌ مجسم ‌ساختن‌ مسائل‌ اجتماعي‌ و عناصر طبيعت‌ است‌. معجز ژرف‌ انديش‌ به‌ وسيله‌ طنز نمكين‌ و سازنده‌ در افشاگري‌ نارسائيهاي‌ جامعه‌ خويش‌ يد طولائي‌ داشت‌ وي‌ با وقوف‌ به‌ سروده‌هاي‌ گرانمايه‌ خويش‌، چنين‌ گفته‌ است‌:


تسخير ائديبدي‌ هر يئري‌ اشعاري‌ مؤعجوزون
‌ظن ائتمه‌ بيرجه‌ شبيسترده‌ نامي‌ وار!


در ادبيات‌ جهان‌ چه‌ در گذشته‌ و چه‌ در حال‌ چه‌ كساني‌ را مي‌توان‌ با معجز مقايسه ‌كرد؟


مقايسه‌ معجز ستمديده‌ در چهارچوب‌ شعراي ‌جهان‌ بسي‌ مشكل‌ مي‌نمايد چون‌ بررسي‌ ادبيات‌ جهاني‌ بسيار گسترده‌ و ابعاد گوناگوني‌ دارد. در ضمن ‌ادبيات‌ هر ملتي‌ و قومي‌ نسبت‌ به‌ شرايط‌ زماني‌ و مكاني‌ منطقه‌ خويش‌ ويژگيهاي‌ جداگانه‌ دارد. بنابر اين‌ نمي‌شود در آن‌ زمينه‌ به‌ طور منطقي‌ و قانع ‌كننده‌ مطلبي‌ نوشت‌ مگر اين‌ كه‌ مقايسه‌ نسبي‌ به‌ عمل‌ آيد. آفرينندگي‌ معجز را مي‌شود با برادر معنوي‌اش‌ ميرزا علي‌اكبر صابر مقايسه‌ كرد. در آسمان‌ ادب ‌آذربايجان‌ دو ستاره‌ درخشان‌ ناميرا پرتو افشاني ‌كرده‌اند. صابر از شمال‌ كه‌ همكار وفادار مكتب ‌ملانصرالدين‌ بود و معجز از جنوب‌ كه‌ بدون‌ خستگي‌ جسمي‌ و روحي‌، بدون‌ ترس‌ و واهمه‌ از كژانديشان ‌رياست‌ طلب‌ و افتراگو سالهاي‌ سال‌، ستمگران‌، نابخردان‌ و صدرنشينان‌ دزدپيشه‌ و تمحيق‌ كننده‌ مردم ‌عوام‌ را با تازيانه‌ طنز كوبيده‌ و چهره‌هاي‌ كريه‌ پشت‌پرده‌ آنها را افشاء كرده‌ و در باره‌ جهل‌ چنين‌ سروده‌است‌:


ميللتين‌ دردي‌ جهل-و غفلتدير
چاره‌سي‌ عئلم‌ ايله‌ صنعتدير
* * *
شمشير-ى آبدار-ى بيانيله‌ «مؤعجوز»!
وور كله‌ سين‌، دوشور يئره‌، ديو-ى جهالتين‌


به‌ نظر چنين‌ مي‌آيد كه‌ تا به‌ امروز در دنياي‌ طنز رئاليسم‌ كوبنده‌ و سازنده‌ آذربايجان‌ هيچ‌ شاعري‌ به ‌پايه‌ خلاقيت‌ صابر و معجز نرسيده‌ است‌.


ادامه‌ دهندگان‌ مكتب‌ طنز رئاليسم‌ آذربايجان‌ در ايران‌ عبارتند از علي‌ اكبر حداد، كريمي‌ مراغه‌اي‌، مجيدآقا صباغي‌ (يالقيز)٬ خيراله‌ حق‌بيگي‌ (ساپلاق‌)٬ حميد آرش‌ آزاد، علي‌ عطائيه‌ (نجار اوغلي‌) وديگران‌...


آيا وي‌ نوحه‌ سرايي‌ نيز كرده‌ است‌؟


خود شاعر در شرح‌ حال‌ كوتاهش‌ نوشته‌ چون‌ به‌ميهن‌ بازگشتم‌ اول‌ به‌ نوحه‌ سرايي‌ پرداختم‌، چون‌ نوحه‌ سرايي‌ من‌ به‌ بعضيها خوش‌ نيامد بنابراين‌ به‌ سرودن‌ اشعار اجتماعي‌ رو آوردم‌. البته‌ بخشي‌ از نوحه‌هاي‌ معجز در نشر بهروز (1357) و تاليف‌ استاد شيدا (1358) درج‌ گرديده‌است‌.


آيا معجز اشعاري‌ به‌ زبان‌ فارسي‌ نيزداشته‌ است‌؟


بلي‌ به‌ طور تخمين‌ معجز زنده‌ دل‌ در حدود 2000بيت‌ شعر فارسي‌ سروده‌ كه‌ بخشي‌ از آنها در حوالي ‌سال‌ 1360 در شبستر به‌ راه‌ بي‌بازگشت‌ رهسپار شده‌ و بخشي‌ نيز در جوف‌ ورق‌ پاره‌ها و صندوقچه‌هاي ‌منازل‌ خاك‌ زمان‌ را مي‌خورند، در حال‌ حاضر در حدود 700 بيت‌ از اشعار فارسي‌اش‌ توسط‌ بنده‌ جمع‌آوري‌ شده‌ و در دسترس‌ مي‌باشد.


معجز فرهنگ‌ دوست‌ كه‌ از ته‌ دل‌ طرفدار حقوق ‌انساني‌ و اجتماعي‌ زنان‌ بود، در باره‌ تعليم‌ و تربيت‌آنان‌ چنين‌ گفته‌ است‌:

بر مومنه‌ فرض‌ است‌ نبي‌ گفت‌ تعلّم
‌گر مومنه‌ زن‌ نيست‌ بگوئيد! كيانند؟
فرق‌ تو ز حيوان‌ به‌ علمست‌ و كتابت‌
آنان‌ كه‌ نه‌ از اهل‌ سوادند، خرانند
روحي‌ كه‌ عليل‌ است‌، كند خسته‌ بدن‌ را
اطفال‌ چو جسمند و زنان‌ روح‌ و روانند
آبادي‌ هر مملكت‌ از دانش‌ زنهاست‌
چه‌ بر پسران‌ تربيت‌آموز زنانند
* * *
زنهاي‌ وطن‌ به‌ علم‌ انسان‌ زايند
از مادر جهل‌ ديو و شيطان‌ زايند
اي‌ واي‌ به‌ آن‌ دلي‌ كه‌ خاليست‌ ز علم‌
وين‌ دل‌ همه‌ روزه‌ آه‌ و فغان‌ زايند


آيا اين‌ اشعار نيز در مايه‌هاي‌ طنز مي‌باشند يا اشعار فارسي‌ وي‌ به‌ صورت‌ جدي‌ مي‌باشند؟


به‌ هر دو گونه‌ شعر سروده‌ است‌ ولي‌ طنز در اشعار فارسي‌ معجز كم‌ رنگتر از اشعار تركي‌ وي‌ است‌، به‌ طور كلي‌ اغلب‌ اشعار فارسي‌ اش‌ بگونه‌ جدي‌ سروده ‌شده‌ است‌.


به‌ صورت‌ اجمالي‌ تفكر و جهان‌ بيني‌ اين ‌شاعر را در چه‌ چيزهايي‌ مي‌توان‌ خلاصه ‌كرد؟


از نظر تفكر و انديشه‌، معجز افكار دمكراتيك‌ داشت ‌و جهان‌بيني‌ وي‌ در راس‌ هرم‌ مثلث‌ قرار گرفته‌ بود كه‌اضلاع‌ آن‌ عبارت‌ از 1- حكومت‌ مركزي‌ نيرومندايران‌ 2- خرافات‌ زدايي‌ از بطن‌ جامعه‌ 3- دادگري‌ اجتماعي‌ و تجددطلبي‌ با بهره‌گيري‌ از صنايع‌ جديد اروپايي‌ (بدون‌ وابستگي‌) بود.


در سه‌ مورد ياد شده‌ چنين‌ گفته‌ است‌:


خفت‌ قاجاريان‌ «بخارا» رفت‌
ملك‌ افغان‌ و «جلفا» رفت‌
آبروي‌ عجم‌ به‌ يغما رفت‌
خواب‌ ديگر بس‌ است‌، قوقولي‌ قو!
* * *
خجل‌ آنكس‌ كه‌ خفت‌ و كار نكرد
روس‌ بر «طوس‌» تاخت‌ و عار نكرد
ديدي‌! رحمي‌ بر آه‌ و زار نكرد
لشكر خاچ‌ پرست‌ قوقولي‌ قو
* * *
هر گون‌ او نابئكار٬ او جللاد-ى بي‌امان‌
زهر-ى جهالتي‌ تؤكور اعضا-يي‌ ميللته‌
* * *
گر ايينه‌ وئرمه‌يه‌ كافير،
قالار عوريان‌ موسلمانلار
ياتين‌ ائي‌ جاهيل‌ اينسانلار،
دورون‌ روز-ى قييامتده‌


مزار وي‌ الان‌ كجاست‌؟ آيا مي‌توان‌ نسبت‌به‌ انتقال‌ آن‌ به‌ محل‌ مناسب‌ كاري‌ انجام‌داد؟


شادروان‌ معجز در تاريخ‌ 12 شهريور 1313 در شهر شاهرود، بار سنگين‌ زندگي‌ را از دوش‌ رها ساخته‌ و در گورستان‌ «كهنه‌ مزار» شاهرود به‌ خاك‌ سيه‌ سپرده ‌شد. بنا به‌ اظهار حضوري‌ خانم‌ ريگي‌ تبريزي‌، كتابدار كتابخانه‌ 22 بهمن‌ شهر شاهرود، در سال‌ 1346خورشيدي‌، شهرداري‌ شاهرود طي‌ اعلاميه‌اي‌، تخريب‌ غايت‌ بالايي‌ گورستان‌ و غرب‌ مصلاي‌ كهنه‌ مزار و تبديل‌ آن‌ محل‌ به‌ پارك‌ كودك‌ را به‌ اطلاع‌ اهالي‌ شاهرود رسانده‌ و نيز نبش‌ قبر را آزاد اعلام‌ كرده‌ بود. 33 سال‌ پس‌ از در گذشت‌ شاعر نيك‌ نهاد و ناميرا سه‌ نفر به‌ نامهاي‌ باقر محمدزاده‌، اصغر اكبري‌ وميريوسف‌ موسوي‌ (بنا به‌ سفارش‌ قبلي‌ دكتر زهتابي‌ در باكو) مصمم‌ مي‌شوند كه‌ به‌ عنوان‌ سپاس‌ و ارج‌ نهادن‌ به‌ مقام‌ معنوي‌ شاعر بذله‌ گوي‌ مردمي‌، استخوانها و سنگ‌ قبر وي‌ را از گورستان‌ كهنه‌ مزار شاهرود به‌ زادگاهش‌ شبستر منتقل‌ نمايند، بنابر اين‌ در همان‌ سال‌ عازم‌ شاهرود شده‌ و با نبش‌ قبر معجز وظيفه‌ تاريخي‌ و ملي‌ خويش‌ را به‌ طور احسن‌ و اكمل ‌به‌ انجام‌ مي‌رسانند و بدينسان‌ فرزندان‌ آگاه‌ شبستر را سرفراز و روان‌ شاعر غريب‌ را شاد و مسرور مي‌نمايند. در آن‌ سالهاي‌ خفقان‌، نگرش‌ و برخورد منفي‌ مقامات‌ مسئول‌ كشوري‌ نسبت‌ به‌ ادبيات‌ و فرهنگ ‌غني‌ آذري‌، كردي‌ و... به‌ اندازه‌اي‌ شديد بود كه‌ امكان ‌دفن‌ سنگ‌ قبر و استخوانهاي‌ معجز در جوار مقبره ‌شيخ‌ محمود شبستري‌ ميسر نبود، بنابر اين‌ نامبردگان ‌ناگزير مي‌شوند كه‌ استخوانها و سنگ‌ قبر معجز را به ‌طور امانت‌، در باغ‌ موسوي‌ها دفن‌ كنند. ناگفته‌ پيداست‌ كه‌ چند قطعه‌ استخوان‌ خاك‌ گرفته ‌بظاهر ارزشي‌ ندارد ولي‌ از نظر علمي‌، جهت‌ تعيين‌ اندام‌ طبيعي‌ شاعر متبسم‌، مورد نياز بوده‌ و از روي ‌اندازه‌ همان‌ استخوانها تنديس‌ واقعي‌ شاعر از آلياژ خوب‌ ريخته‌ شده‌ و در چهار راه‌ مركزي‌ شبستر نصب‌ مي‌گردد.


پس‌ از پيروزي‌ انقلاب‌ اسلامي‌ عده‌اي‌ از روشنفكران‌ و دوستداران‌ معجز در باغ‌ مذكور كاوش‌ انجام‌ دادند ولي‌ نتيجه‌اي‌ به‌ دست‌ نيامد تا اين‌ كه‌ در سال‌ 1369 همسر محترمه‌ شادروان‌ مير يوسف‌ موسوي‌ محل‌ دفن‌ استخوانها و سنگ‌ قبر را حضوراً به‌ آقاي‌ فتح‌اله‌ كمالي‌ شبستري‌ نشان‌ داده‌ بود و چند روز بعد با كسب‌ اجازه‌ از صاحب‌ باغ‌، با نظارت ‌نگارنده‌ چهار روز در آن‌ محل‌ كاوش‌ انجام‌ شد، دريغا باز موفقيتي‌ نصيب‌ نگرديد. از قراين‌ و شايعات‌ افواهي‌ مردم‌ معجز دوست‌، چنين‌ استنباط‌ مي‌شود كه‌ استخوانها و سنگ‌ قبر شاعر توانا در منزل‌ يكي‌ از دوستدارانش‌ نگهداري‌ مي‌شود.


فضايي‌ كه‌ بر سبك‌ ادبي‌ معجز حاكم‌ است‌،از چه‌ چيزي‌ نشأت‌ گرفته‌ است‌؟


فضايي‌ كه‌ بر سبك‌ ادبي‌ معجز حاكم‌ است‌، نشأت‌ گرفته‌ از ستم‌ ديدگي‌ مردم‌ كوچه‌ بازار از سوي‌ حاكمان‌ وقت‌ و عقب‌ مانده‌ نگهداشتن‌ جامعه‌ توسط‌ كژانديشان‌ ناآگاه‌ مي‌باشد.


شاعر در اواخر قاجاريه‌ و اوايل‌ رژيم‌ پهلوي‌ در زمينه‌ مشكلات‌ غربتكشي‌ مردان‌، عوارض‌ جنگ ‌جهاني‌ اول‌، پايمال‌ شدن‌ حقوق‌ زنان‌، عدم‌ عشق‌ و علاقه‌ به‌ ميهن‌ و صنايع‌ جديد و همين‌ طور از نارساييهاي‌ اجتماعي‌ سخت‌ نغز گفته‌ است‌. شيوه ‌نگارش‌ معجز گاهگاهي‌ طنز محلي‌ و محاوره‌اي‌ است‌.


مي‌گويم‌ اگر اهل‌ وطن‌ بيدار است‌
در زير زمين‌ منافع‌ بسيار است‌
* * *
با اين‌ همه‌ اوهام‌، به‌ شهراه‌ ترقي
‌اين‌ قافله‌ تا حشر رسيدن‌ نتوانند
* * *
ميللت‌ اگر آنلايا مؤعجوزون‌ افكاريني
‌مؤعجوزون‌ افكارينا واله‌ و حئيران‌ اولار


به‌ نظر شما در حال‌ حاضر طنز در ادبيات‌آذربايجان‌ جنوبي‌ از چه‌ جايگاهي ‌برخوردار است‌؟


ـ چون‌ بنده‌ طبع‌ شعر ندارم‌ لذا نمي‌توانم‌ در زمينه ‌طنزپردازي‌ صاحب‌ نظر باشم‌ ولي‌ همانطور كه‌ خود شما نيز آگاهيد، جايگاه‌ طنز رئاليسم‌ مانند نثر زبان ‌مادريمان‌ كه‌ در آينده‌ شاعران‌ با ذوق‌ و متعهد طنزپرداز، در اين‌ زمينه‌ فعاليت‌ و خلاقيت‌ بيشتري‌ داشته ‌باشند.


كاشكي‌ مست‌ مي‌نمودي‌ هر حرامي‌ چون‌ شراب‌
آنزمان‌ معلوم‌ گشتي‌، در جهان‌ هوشيار كيست‌!
* * *
چه‌ افيون‌ بود در مي‌كرد ساقي
‌كه‌ مي‌رقصند با هم‌ مست‌ و هوشيار


به‌ عنوان‌ سئوال‌ آخر بفرماييد كه‌ آيا خود شما نيز در زمينه‌هاي‌ ادبي‌ كار كرده‌ايد؟


ـ بنده‌ از آن‌ نويسنده‌هايي‌ نيستم‌ كه‌ اثري‌ بخصوص ‌داشته‌ باشم‌ فقط‌ در اين‌ چند سال‌ به‌ گردآوري‌ چند جلد كتاب‌ و كتابچه‌ پرداخته‌ام‌، عاشيق‌ مجسمه‌سي‌ (بالاش‌ آذر اغلو) تبريز نشر محمد 1356 - اوشاق ‌ناغيلاري‌ (برگردان‌ از كريل‌) تبريز نشر شهاب‌ 1357- آذربايجان‌ باياتيلاري‌ (گردآوري‌) تبريز پخش‌ كتاب ‌1358 - اوشاقلار باغچاسيندا غنچه‌لر، تبريز، نشر محمد 1358 - حسن‌ و محبوبه‌ ناغيلي‌ (ترجمه‌ از آثار علي‌ شريعتي‌) تبريز 1358 - عاشيق‌ خسته‌ قاسيم‌ تبريز تلاش‌ 1373 - سيماي‌ ديزج‌ خليل‌ (تك‌ نگاري‌) تهران‌، انديشه‌ نو 1380



شبسترلي‌ ميرزه‌ علي‌ معجزين‌ حاياتي‌

پروفسور محمدتقي‌ زهتابي‌


علي‌، شمسي‌ 1252 ـ نجي‌ ايل‌ فروردين‌ آيين‌ دوققوزوندا / ميلادي‌ 1873 ـ نجو ايل‌ مارس‌ آيينين‌ 29ـ ندا / شبيسترلي‌ تاجير «حاجي‌ آقا» ساوادلي ‌عاييله‌سينده‌ شبيسترين‌ غربينده‌ يئرله شن‌ «سيسبگ‌» محلله‌سينده‌ آنادان‌ اولموش‌دور. علىنين‌ آناسينين‌ آدي‌ «زهرا» ايدي‌. حاجي‌ آقانين‌ آتاسي‌ «حاجي‌ ميرزه‌» اؤز زامانيندا شبيسترين‌ حاكيمي‌ اولموشدور. دئمك‌ علىنين‌ دوغولدوغو عاييله‌، اؤز زاماني‌ و موحيطينده‌ نيسبتن وارلي‌، همده‌ ساوادلي‌ و آيدين‌ اولموشدور. علي‌ مكتب‌ ياشينا چاتديقدا ايلك‌ تحصيلاتيني‌، او دؤورون‌ آيدين‌ خانيواده‌لرينه‌ خاص‌ اولدوغو كيمي‌، او زامان‌ شبيسترين‌ مكتبلريند‌ن‌ بيري‌ اولموش‌ «ملاعلي‌» آدلي‌ بير موعلليمين‌ قديم‌ اوصول‌ مكتبينده‌ آلميش‌ و او زامانين‌ قايداسينا گؤره‌ «ميرزه‌ علي‌» آدلانميشدير. او زامان‌ بوگون‌ كيمي‌ اورتا و عالي‌ مكتبلر يوخ‌ ايدي ‌و آرتيق‌ معلومات‌ آلماق‌ ايسته‌يه نلر يا ديني‌ حووزه‌لره ‌گئده‌رديلر و يا تحصيلي‌ ترك‌ ائديب‌ چاليشارديلار. بوتون‌ ساوادلي‌ چاغداشلاري‌ كيمي‌، ميرزه‌ علىنين‌ ده‌آلديغي‌ رسمي‌ ساواد، شبيسترده‌ هامان‌ قديم‌ مكتبده‌آلديغي‌ معلومات‌ اولموشدور.


ميرزه‌ علىنين‌ آتاسي‌ «حاجي‌ آقا» اكثر شبيسترليلر تك‌، شبيسترليلرين‌ دئدييي‌ كيمي‌، ايستانبولچو ايدي‌، يعني ‌خانيواده‌سيني‌ شبيسترده‌ قويوب‌ ايستانبولا گئده ر و اوردا چالشيب‌ خانيواده‌ سيني‌ گئچينديره‌ر و نئچه‌ ايلدن‌ بير شبيستره‌ عاييله‌سينين‌ يانينا گلردي‌. ميرزه‌ علىنين‌ ايكي ‌بؤيوك‌ قارداشي‌ «حسن‌» و «حوسئين‌» ده‌، گنجليكده ‌آتالاريله‌ ايستانبولا گئتميش‌، اورادا چاليشميش‌ و آتالاري‌ كيمي‌ اورادا دا وفات‌ ائتميشلر. «حسن‌» و «حوسعين‌» نين‌ ايستانبولا گئتديييندن ‌سونرا، «زهرا» خانيم‌، كيچيك‌ اوغلو «ميرزه‌ علي‌» ايله ‌قالير. «ميرزه‌ علي‌»،اوشاقليق‌ و ايلك‌ گنجليك‌ ايللرينده‌، آناسيله‌ ياشاياركن‌ اونون‌ تنهاليغيني‌، ايستانبولا گؤز تيكمه‌سي‌ و حياتلارينين‌ ايستانبولدان‌ گلن‌ بارات‌، پول ‌و خبرد‌ن‌ آسيلي‌ اولماسيني‌، اوشاقليق‌ و گنجليك‌ گؤزو ايله‌، دؤنه‌ - دؤنه‌ موشاهيده‌ ائتميشدير. شبيستر و عمومييتله‌ آذربايجان‌ عاييله‌لرينين‌ او زامانكي‌ آغير و كدرله‌ دولو حياتلارينين‌ تصويري‌، سونرالار، شاعيرين‌ ياراديجيليغيندا موهيم‌ مساله‌لردن ‌بيريني‌ تشكيل‌ ائتميشدير. ميرزه‌ علي‌ 16 ياشينا قده رآناسيله‌ شبيسترده‌ قالير و بو زامان‌ اونون‌ آتاسي‌ وفات‌ ائدير و قارداشلاري‌ شمسي‌ 1267 - نجي‌ ايلده‌ اونو ايستانبولا آپاريرلار. بونونلا دا ميرزه‌ علىنين‌ تقريبن 16ايل‌ داوام‌ ائتميش‌ ايستانبول‌ حياتي‌ باشلانير.


ايستانبول‌ حياتي‌ ميرزه‌ علىنين‌ بير ساتيريك‌ شاعير كيمي‌ يارانماسي‌ و فيكيرلرينين‌ فورمالاشماسيندا اساس‌ و حل‌ ائديجي‌ دؤور اولموشدور. جسارتله‌ دئمك ‌اولار كي‌، بو دؤور اولماسايدي‌، بوگون‌ تانيديغيميز «ميرزه‌ علي‌ معجز» ده‌ اولابيلمزدي‌. معجز ايستانبولداعرب‌ ديليني‌ اؤيره نير، تورك‌، فارس‌ و عرب ‌ادبيياتلاريله‌، اونلارين‌ موختليف‌ ادبي‌ سيمالاري‌، اوسلوبلاري‌، مئتودلاري‌ و درين‌ ايجتيماعي‌ فيكيرلريله ‌تانيش‌ اولور. بو دؤور ايستانبولدا مؤعجوزله‌ ياخيندان‌ تانيش ‌اولموشلارين‌ روايتينه‌ گؤره‌ شاعير ايستانبول‌ حياتينين ‌اساس‌ حيصصه‌سيني‌ كيتاب‌ و تدريس‌ وساييلي‌ ساتماقلا ياشايار و آليب‌ ساتديغي‌ ادبي‌ اثرلري‌ ديققتله ‌اوخويارميش‌. ايستانبول‌ حياتينين‌ اووللريند‌ن‌ باشلاياراق‌ «ميرزه‌ علي‌» شئعر يازماغا باشلايير و اؤزونه‌ «مؤعجوز» تخللوصو سئچير.


«ميرزه‌ علي‌ معجز» 1283 - نجو ايل‌، اون‌ آلتي ‌ايلليك‌ ايستانبول‌ حياتيني‌ آرخادا قوياراق‌، قارا د‌نيزين‌«باتوم‌» ليماني‌ و قافقاز يولو ايله‌ دوغما يوردو شبيستره‌ دؤنور و هله‌ يولدان‌ باشلاياراق‌ وطني‌ و خالقينين‌ گئري‌ قالماسي‌، ديني‌ خورافات‌ پنجه‌سينده‌ اسير اولماسي‌، تازا عئلم‌، حيات‌ و تئكنيكه‌ بيگانه‌ اولماسيني‌ گؤره‌ره‌ك‌، اؤز دئدييي‌ كيمي‌، «نووحه‌ خانليغا» باشلايير، اؤزو ده‌ محض‌ آنا ديلينده‌، داخيلينده‌ ياشاديغي‌ خالقين‌ ديلينده‌، ساده‌ توركي‌ ديلينده‌ قلم‌ چالير و بو ايشده‌ تام‌ شوعورلو حركت‌ ائده‌رك‌ يازيردي‌:


باشارسان‌ هر نه‌، مؤعجوز، ياز آنان‌ تعليم‌ ائده‌ن‌ ديلده‌
گزه‌ر بير آرماغان‌ تك‌ دفترين‌، بيل‌، چين‌-و تاتاري‌


ميرزه‌ علي‌ مؤعججز، بوتون‌ حياتي‌ بويو، بير سطير ده ‌اولسا، شئعر يازماق‌ خاطيرينه‌ قلم‌ چالماميشدير، اونون‌ هر شئعري‌، هر بئيتي‌ و هر ميصراعي‌ موعيين‌ ايجتيماعي ‌نوقصانين‌ ايفشاسينا، سئودييي‌ خالقيني‌ گئري‌ ساخلايان ‌عاميللرين‌ قامچيلاماسينا حصر اولموش‌ و بو ايشده ‌اونون‌ هدفي‌ بو نوقصان‌ جهتلري‌ دوغما ديلده‌ خالقينه‌ آنلاتماق‌، باشا سالماق‌ اولموشدور. شاعير بو موقددس‌ هدفينه‌ آنا ديلينده‌ يازماقدان‌ باشقا آيري‌ يول‌ ايله‌ چاتابيلمزدي‌. بلي‌، ميرزه‌ علي‌ مؤعجوز هر بير خالقين‌، ائله‌جه‌ ده‌ دوغما خالقي‌ اؤز ميللتينين‌ ترققي‌، اينكشاف‌ و ايره‌ليله‌مه‌سينده‌ دوغما ديلين‌ هئچ‌ نه‌ ايله‌ عوض‌ ائديله‌بيلمز رولونو چوخ‌ ياخشي‌ بيليردي‌ و محض‌ بونا گؤره‌ ده‌ مؤعجوز آنا ديلينده‌ يازماق‌ عيناديني‌، هر طرفلي ‌فيشارلارا باخماياراق‌، حياتينين‌ سون‌ گونونه‌ قده ر ساخلاميش‌ و اوندا ذره‌جه‌ ده‌ اولسا، لاخلاماميشدير. شاعيرين‌ بو فيكرينين‌ شوعورلو اولدوغونو اونون‌ اؤز يازيلاريندا دا آشيكار شكيلده‌ گؤرمك‌ اولور.


شاعير، نظره ‌گلن‌، عؤمرونون‌ سون‌ ايللرينده‌ و يا شاهرودا گئده ركن‌ تبريزه‌ حاجي‌ محمد نخجوانينين‌ ائوينده‌، فارس‌ ديلينده‌، اؤز حياتيني‌ اولدوقجا قيسا، لاكين‌ دولغون‌، درين‌ و معنالي‌ ش‌كيلده‌ تصوير ائده ركن‌، قئيد ائتديييميز واقيعييتي‌ بئله‌ گؤسته رميشدير: «بنده‌نين‌ تخللوصو و سوي‌ آدي‌ مؤعجوز، آديم‌ ايسه‌ علي‌دير. شبيستر تاجيرلريندن‌ بيري‌ اولموش‌ آتام‌ حاجي‌ آغا، من‌ 16 ياشيندا اولاركن‌، وفات‌ ائتدي‌. ايستانبولا گئتدي‌. 16 ايل‌ اورادا قالديقدان‌ سونرا، شبيستره‌ قاييداركن‌، وطنيمين‌ آغير و كدرله ندريجي‌ حاليني ‌موشاهيده‌ ائتديكده‌، نؤوحه‌ اوخوماغا باشلاديم‌. منيم ‌نؤوحه‌ خانليغيم‌ آخوندلارين‌ خوشونا گلمه‌دي‌، منه‌ حرب‌ اعلان‌ ائتديلر، 26 ايل‌ بيري‌ - بيريميزله ‌ووروشدوق‌، يعني‌ خئيرات‌ وئرديلر، مني‌ چاغيرماديلارּ توي‌ ائتديلر، حاضير اولماديم‌، لاكين‌ بونا رغمن، تام‌ جسارتله‌ آخيرا قده ر ووروشدوم‌، يعني‌ يازديم‌، اؤزو ده ‌دوغما آنا ديليمده‌، توركجه‌ يازديم‌. آللاها شوكور، سونلاردا آزادليق‌ منه‌ قيسمت‌ اولدو. بوگونه‌ قده ر تقريبناوچ ‌مين‌ بئيت‌ شئعرلريمدن‌ يولداشلارا وئرميشم‌، بنده‌اؤزوم‌ توپلاماميشامּ‌ لاكين‌ بعضيلري‌ توپلاييبلار. شيرين‌ فارس‌ ديلينه‌ ياخشي‌ بلد دئييلم‌، بونا گؤره ‌فارسجا آز يازميشام‌، بوندان‌ علاوه‌ مولاحيظه‌ ائتديم‌ كي‌، اكثري‌ تورك‌ ديللي‌ اولان‌ آذربايجان‌ خالقي‌ فارس ‌شئعريندن‌ فايدالانا بيلمه‌يه‌ جكلر و منيم‌ مقصديم‌ مطلبي‌ باشا سالماق‌ ايدي‌، ايسته‌ييرديم ‌كي‌، قادين‌ و كيشي‌ هامي‌ بيلسين‌. شئعرلريمين‌ چوخو گولمه‌لي‌ / ساتيريك‌ م‌./دير. خالقين‌ شئعرلريمه‌ رغبت‌ گؤسته رمه‌سي‌ وشؤهرتله نمه‌لرينين‌ سببي ‌ده‌ بودور، قابيل‌ اولدوقلاري‌ اوچون‌ يوخ‌.»


معجزين‌ بو سطيرلري‌ محض‌ فارسجا قلمه‌ آلماسي‌ و«آللاها شوكور، سونلاردا آزادليق‌ منه‌ قسمت‌ اولدو»دئمه‌سي‌ آيدين‌ گؤسته‌ريركي‌، شاعير اونلاري‌ يارضاشاه‌ سلطنه‌تينين‌ اوللرينده‌ قلمه‌ آلميش‌ و بير چوخ‌او زامانكي‌ ايران‌ ضياليلاري‌ كيمي‌، رضاشاهين‌اينگيليس‌ ايمپئر ياليزمي‌ سياستي‌ ايله‌ اويناديغي‌ حيله‌گرانه‌ روللارا اينانميش‌، يادا رضاشاهين‌ديكتاتورلوغوندان‌ احتياط‌ ائدرك‌ بئله‌ يازميشدير.لاكين‌ شاعيرين‌ سونراكي‌ ياراديجيليغي‌ آيدين‌گؤسته‌ريركي‌، معجز رضاشاهين‌ ضيدّ ميلّي‌ و موستمله‌كه‌ سياسه‌تيني‌ باشا دوشموش‌ اونا قارشي‌ جيدّي‌موباريزه‌ ائتميشدير.


بونودا قئيد ائدك‌كي‌، معجزين‌ «بوگونه‌ قدر تقريباًاوچ‌مين‌ بئيت‌ يازيب‌ يولداشلارا وئرميشم‌» دئمه‌سي‌،بيله‌ - بيله‌ و يا بيلمه‌دن‌ و تواضعكارليقدان‌ ايره‌لي‌گلميشدير، چونكي‌ بيزيم‌ توپلاييب‌ دئورلشديرمه‌سينه‌موفّق‌ اولدوغوموز معجزين‌ شئعرلري‌، رضاشاه‌ زامانيناقدركي‌ دؤرد دؤورون‌ ياراديجيليغيندا تقريباً 6500بئيت‌، رضاشاه‌ دؤورنده‌ ايسه‌/ 1312-1305 ش‌ /تقريباً 3000 بئيت‌ اولموشدور.


شاعيرين‌ بو قيسا ترجمه‌ حاليندا آنا ديلينده‌ يازماغاعيناد گؤسترمه‌سي‌ نشان‌ وئريركي‌، ميرزه‌ علي‌ معجزديلي‌ ميلّه‌تين‌ ترقّي‌، اينكيشاف‌ و ايره‌لي‌له‌مه‌سينه‌قاناد حساب‌ ائديردي‌، يعني‌ ميلّتين‌ ديلي‌ باغلانسا، اوميلّت‌ گئري‌ قالاجاق‌ و اؤزگه‌ ميلّتلرين‌ تاپداغي‌ آلتينداقاليب‌ اه‌زيله‌ جكدير.


ميرزه‌ علي‌ معجز مشروطه‌ انقلابي‌ عرفه‌سينده‌وطنينه‌ قاييديب‌ عايله‌ حياتي‌ قورور. عايلوي‌ حياتين‌ايلك‌ ايللرينده‌ تبريزده‌ مترقي‌ و ارتجاعي‌ قوه‌لرآراسيندا اؤلوم‌ - ديريم‌ موبارزه‌سي‌، قانلي‌ دؤيوشلرگئدير. قلمله‌ و آنا ديلينده‌ بو دؤيوشلرده‌ شركت‌ ائتمك‌ايسته‌ييرسه‌ده‌، گوروندوگو كيمي‌، تورك‌ ديلينده‌ اولان‌شعرلر و اثرلره‌ خوش‌ اوز گؤسترمه‌ين‌ تبريز غزئتلري‌مديرلري‌نين‌ خوشا گلمز مناسبتي‌ معجزي‌ مشروطه‌حركاتيندان‌ اوزاقلاشديرير، داها دوغروسو اونو بوانقلابين‌ خئيرينه‌ يازماقدان‌ ساخلايير. شاعير بو دؤورده‌يالنيز عادي‌ اجتماعي‌ حيات‌ نقصانلاري‌ و مسئله‌لريني‌،گئريليكلري‌ و ديني‌ خرافاتي‌ قلمه‌ آلير و سانكي‌مشروطه‌ انقلابي‌ تبريزده‌ باش‌ وئرمير. شبه‌ سيزكي‌، ستارخان‌، باقرخان‌، باغبان‌، ويوزلرجه‌اؤلمز ايگيت‌ و ملي‌ قهرمانين‌ رشادت‌ وقهرمانليقلاريني‌ گوروب‌، ائشيديب‌ سوسماق‌ معجزكيمي‌ وطن‌پرور بير شاعيرده‌ن‌ گوزله‌نيلمزدير. لاكن‌ميرزه‌ علي‌ معجز عموميتله‌ مشروطه‌ حركاتي‌ و اونون‌نتيجه‌لرينه‌ خوش‌ بين‌ اولماماقدا بير او قدر ده‌يانيلماميشدير. اونا گوره‌، بو انقلابين‌ دوشونن‌ بئيني‌«علي‌ مسيونون‌» آرادان‌ آپاريلماسيله‌ او انقلاب‌ اؤزملي‌ وظيفه‌سي‌، ايران‌ ملتلرينه‌ ملي‌ حق‌ و اؤزديللرينده‌ن‌ استفاده‌ حقي‌ آلماسي‌ كيمي‌ ان‌ اساس‌وظيفه‌لرينين‌ بيرينده‌ن‌ محروم‌ ائديلدي‌. بونا گوره‌ده‌،محض‌ بو ملي‌ عاملين‌ بوغولماسينا گوره‌، انقلابين‌قانلي‌ گونلرينده‌ توركي‌ ديلينده‌ يازماماق‌، يازانلاري‌يانلاماق‌، پيسله‌مك‌، تحقير ائتمگه‌ باشلايان‌ ضيد ملي‌،شوونيستي‌ سياستين‌ عمل‌ ائتديگينه‌ گوره‌، / معجز بوتحقيره‌ معروض‌ قالميشدير/، مشروطه‌ انقلابي‌، ايران‌جمعيتين‌ دؤرده‌ اوچ‌ حيصه‌سيني‌ تشكيل‌ ائدن‌، اصيل‌خلق‌ قوه‌لريني‌ ايتيرميش‌ و اونون‌ دا نتيجه‌سينده‌تهرانين‌ «اتابك‌ پاركي‌»ندا، اصيل‌ معنادا، بوغولوب‌آرادان‌ آپاريلميش‌ و اوندان‌ يالنيز محتواسيز بير قورو آدقالميشدير.


محض‌ بو سببلره‌ گؤره‌ده‌ مشروطه‌ انقلابيندان‌ سونرا«رضاشاه‌» و «محمدرضاشاه‌» ديكتاتورلوقلاري‌ياراندي‌ و اونلارين‌ حكومتي‌ دؤورو محكوم‌ ايران‌ملتلرينين‌ ميلّي‌ حقلري‌ و ديللري‌ بوغولدو و اونلاردان‌سونرادا ميلّي‌ مسئله‌يه‌ ضيدّ اولان‌ بو سياست‌ و وضعيت‌داوام‌ ائتدي‌. مشروطه‌ انقلابي‌ ايللرينده‌، انگليسلرين‌ حيله‌سيله‌بونؤوره‌سي‌ قويولموش‌ بو ضيد ميلّي‌، شوونيستي‌سياستين‌ نه‌ زامانا قدر داوام‌ ائده‌جگي‌ و نتيجه‌ده‌ ايران‌و ايرانليلارين‌ نه‌ وقته‌ قدرگئري‌ قالميش‌ و بيگانه‌لرده‌ن‌آسيلي‌ اولاجاقلاري‌ هله‌ معلوم‌ دگيلدير. بلي‌! ميرزه‌ علي‌ معجز مشروطه‌ انقلابينا خوش‌بين‌اولماماقدا بير او قدرده‌ يانماميشدير.


بيرينجي‌ دونيا محاربه‌سينين‌ باشلانماسي‌ / 1293ش‌/ 1914 م‌./، استانبول‌ و روسيه‌ يوللارينين‌باغلانماسي‌، بوتون‌ ايران‌ آذربايجاني‌، او جمله‌دن‌شبستر عايله‌لريني‌ اولدوقجا آغير وضعيته‌ سالدي‌.ميرزه‌ علي‌ معجز بو دؤيوشون‌ بوتون‌ داخلي‌ و خارجي‌سببلريني‌، هابئله‌ ايران‌ و آذربايجانا خاص‌ّ اولان‌اجتماعي‌ نقصانلار و گئريليكلري‌ آچيق‌ شكيلده‌ تصويرو ايفشا ائدير، ديني‌ خراقاني‌ قامچيلايير، ايراني‌ آوروپاايله‌ مقايسه‌ ائدير، بوتون‌ خلق‌، ائلجه‌ده‌ قادينلارين‌ساوادلانماسي‌ لزومونو باغيرير:


تكذين‌ جهلي‌ اولماسا زاييل
اوغلو اولماز تمدونه‌ ماييل‌


بو و بو كيمي‌ اونلارجا ايجتماعي‌ مسئله‌لر، بوتون‌ياراديجيليغي‌ دؤورلري‌ اولدوغو كيمي‌، بو دؤورده‌ده‌معجزين‌ دقّت‌ مركزينده‌ دايانير. روسيه‌ده‌ كومونيستلرين‌ ايش‌ باشينا گلمه‌سي‌معجزين‌ ياراديجيليغيندا صنفي‌ ايختيلافلارين‌ آچيق‌تصويريني‌ گوجلنديرير، اوكتوبر اينقلابينين‌غلبه‌سينده‌ن‌ سونرا اوّللر اونو مثبت‌ قيمتلنديرير، لاكن‌نئچه‌ ايل‌ سونرا اونو جيدّي‌ شكيلده‌ تنقيد ائدير. بو ايللرده‌ معجزين‌ ديني‌ خورافاقا قارشي‌ فكيرلري‌ وموباريزه‌سي‌ داهادا شيدّتله‌نير و ده‌رينله‌شير، او داهاداايره‌لي‌ گئدير و شئعرلرينده‌ آچيق‌ و آيدين‌ شكيلده‌ هرجور موهوماتي‌ ديندن‌ ايمتيناع‌ ائدير، اونون‌ كؤكونون‌وارليق‌ دليللريني‌ و اونلارين‌ خصوصييتلريني‌ سؤال‌آلتينا آلير، خلقين‌ نظرينده‌ اونا شوبهه‌ ياردير. اؤزو اوناگولور و اوخويانلاري‌ دا گولدورور. بو موباريزه‌ بوندان‌سونرا داهادا ده‌رينله‌ شير و شاعيرين‌ ياراديجيليغيندامهم‌ و يارارلي‌، قيمتلي‌ و ميثيل‌ سيز جهت‌، معنا، مفهوم‌،ده‌رينليك‌ و عمق‌ مئيدانا گه‌لير. بو فيكري‌ موباريزه‌شاعيرين‌ حياتينين‌ سونونا قدر دايانمادان‌ داوام‌ ائدير وگئتديكجه‌ده‌ ده‌رينله‌شير.


بوتون‌ بو ايللرده‌ شاعير استانبولدان‌ گتيرديگي‌ پول‌ وقارداشي‌ «حسن‌»نين‌ يارديمي‌ ايله‌ ساده‌ و منت‌ سيزحيات‌ سورموشدور. بو ايللر و بوندان‌ سونراكي‌ ايللرميرزه‌ علي‌ معجز نئچه‌ دفعه‌ تبريزه‌ و بير دفعه‌ خوي‌شهرينه‌ سفر ائتميشدير. تبريز سفرلرينده‌ شاعير هميشه‌حاجي‌ محمد نخجواني‌ گيلين‌ قوناغي‌ اولموشدور. بوسفرلرين‌ بيرينده‌، 1300 - نجي‌ ايللر حدودلاريندا،اوندان‌ شكيل‌ده‌ آلينميشدير.


شمسي‌ اون‌ اوچونجو عصرين‌ سون‌ ايللريدير،9-1298 نجو ايللردير. مشروطه‌ انقلابيني‌ موفقيتله‌بوغموش‌ و كؤهنه‌ نوكرلريني‌ ايراندا ايش‌ باشيناگتيرميش‌ انگليس‌ امپئرياليزمي‌، روس‌ تزارينين‌،اوكتوبر انقلابي‌ واسطه‌سيله‌ ايرانين‌ سياست‌صحنه‌سينده‌ن‌ چيخماسيندان‌ استفاده‌ ائديب‌، ايراني‌تاماميله‌ اؤرتولو بير مستعمره‌ شكلينه‌ سالماق‌ وقاجارلارين‌ يئرينه‌ بير قولاغي‌ سيرغالي‌ نؤكرلريني‌ شاه‌ائتمك‌ ايستيرلر. مشروطه‌ انقلابي‌ دؤورو آذربايجان‌ خلقينين‌قهرمانليغيني‌ گوزو ايله‌ گورموش‌ حيله‌ كار انگليس‌لوردلاري‌، چوخدان‌ باشلانميش‌ كورد حركاتيله‌ بوتون‌آذربايجاني‌ قريبه‌ بير قورخو و نيگرانليق‌ ايچينده‌ساخلايير، كوردلرين‌ غارت‌، قتل‌ و تالانلاريني‌«دئموكليس‌ قلينجي‌» كيمي‌ آذربايجان‌ خلقينين‌ باشي‌اوستونده‌ ساخلاييرلار. او بيري‌ طرفده‌ن‌ ايسه‌ ساوادسيز«قاراسوراني‌» صيرف‌ نؤكرلري‌ اولان‌ «رضاخان‌ميرپنجي‌»، بير ناجي‌ كيمي‌، كورد نيگرانليغينا خاتمه‌وئرن‌ ميلّي‌ قهرمان‌ كيمي‌، ايرانين‌ سياست‌ مئيدانيناچيخارديرلار. بو ايللر / 1300-1297 ش‌./ آذربايجان‌و خصوصيله‌ غربي‌ آذربايجان‌ و گونئيده‌ نيگرانليق‌ايللري‌ آدلانابيلر. بو ايللرده‌ بو منطقه‌ده‌ و آذربايجانداخلق‌ قورخونج‌ بير نيگرانليقدا حيات‌ سوروردو.معجزين‌ بو دؤوركو ياراديجيليغينا بير قورخو ونيگرانليق‌ كؤلگه‌ سالماقدادير. خلقيني‌ سئوه‌ن‌ و اونوآغير گونده‌ گوره‌ن‌ شاعير معجز بو نيگرانليغي‌ وار گوجوايله‌ باغيرير و پرده‌ دالينداكي‌ حيله‌لرده‌ن‌ خبرسيزاولدوغو اوچون‌، «سردار سپهي‌» بو قورخونو آرادان‌آپاران‌ بير قهرمان‌ كيمي‌، آلقيشلايير، تعريفله‌يير. بودؤور، بو آغير قورخو سايه‌سينده‌ و يا بير سيرا باشقاعلتلره‌ گؤره‌ ميرزه‌ علي‌ معجز «جنگل‌» حركاتيني‌ داخلقين‌ زيانينا بيلير، اونودا نيگرانليق‌ و قورخو يارادان‌بير حركت‌ كيمي‌ غيرمترقي‌ گؤسترير و خياباني‌ وكولونئل‌ محمد تقي‌ خان‌ پسيان‌ و لاهوتي‌ حركتلرينين‌بوغولماسيندان‌ كدرلنمير.


بو دووروده‌ ميرزه‌ علي‌ معجز ايرانين‌ سياسي‌وضعيتي‌، شورا مجلسي‌ محيطينده‌ درين‌ معنادا فيكروئريرو يازير:


فقيرين‌ حاليني‌ بيلمز او ميليونر وكلا
گرك‌ منيم‌ كيمي‌ بي‌ چيز اولانماينده‌


دئيه‌ شاعير، حقيقتده‌ بوغولموش‌ و سؤزده‌ اعيان‌ -اشرافلارين‌ اويونجاغي‌ اولموش‌، كؤهنه‌ الدوله‌لرين‌توپلانتي‌ مكانينا چئوريلميش‌ شورا مجلسينين‌ماهيتني‌ افشا ائدير، ساده‌ خلق‌ و ازيلميش‌ ملتلرله‌اونلارين‌ آراسينداكي‌ بؤيوك‌ اوچورومو گوسترير.


1301 - ينجي‌ ايل‌ مردادين‌ ايگيرميسينده‌ / اسدبورجونون‌ ايگيرميسي‌ / كور دوستاندا «چهريق‌»قالاسينين‌ آلينماسيله‌ غربي‌ آذربايجان‌ و گونئي‌ ماحاليناكؤلگه‌ سالميش‌ قورخو و نيگرانليق‌ سونا چاتير. بوفتحين‌ «سرتيپ‌ امان‌ الله‌ ميرزه‌» اليله‌ اولماسيناباخماياراق‌، رضاخان‌ اوخ‌ سرعتيله‌ بوتون‌ ايران‌اوردولارينين‌ رييسي‌ - سردار سپه‌ - ليك‌ و «وزيرجنگ‌»ليگه‌ دوغرو ايره‌ليله‌يير. بو دؤور «رضاخانين‌»شاه‌ اولماسي‌، يعني‌ 1304 - و نجو ايله‌ قدر داوام‌ ائدير.


بو دؤور ميرزه‌ علي‌ معجز «سردار سپهي‌» آلقيشلايير،توركجه‌ و فارسجا اونا تعريف‌ دولو شعرلر يازير واونلارلا تهرانا گئديب‌ «سردار سپهي‌» تبريك‌ ائتمك‌ايسته‌يير، اونا گوره‌كي‌، اونون‌ سئوديگي‌ خلقيني‌نيگرانليقدان‌ خيلاص‌ ائتميشدير:


معجزا برخيز و روتهران‌ براي‌ تهنيت
‌اين‌ دو مصراع‌ را بخوان‌ اندر ستايش‌ بارها


تا فلك‌ در گردش‌ استي‌ نيك‌ نامت‌ زنده‌ باد
عرض‌ تو، اجلال‌ تو، اقبال‌ تو پاينده‌ باد


«گل‌ باشيم‌ اوسته‌» باشليقلي‌ شعرينده‌ نيگرانليق‌ايللرينده‌ غربي‌ آذربايجانين‌ باشينا گلميش‌ فلاكتلري‌ساياندان‌ سونرا، اونلارا سون‌ قويان‌ «سردار سپه‌»ده‌ن‌اوركده‌ن‌ تشكر ائده‌رك‌ يازيردي‌:


سركرده‌ليك‌ جنابيوا مخصوصدور فقط‌
حق‌ ساخلاسين‌ بلادان‌ اؤزون‌، هم‌ رعيتين‌.
سايه‌نده‌ گرك‌ميش‌ ايله‌ همدوش‌ و هم‌ قطار
مظلوما دوست‌، ظاليمه‌ دشمندي‌ خلقيتين‌.
يوخدور سؤزونده‌ ذره‌ خيلاف‌ و مبالغه
نوشيروان‌ عادلي‌ باسدي‌ عدالتين‌.
مين‌ داغ‌ چكدي‌ سينه‌ ميزه‌ دشمن‌ اي‌ امير
آل‌ انتقام‌ ملتي‌، قوربان‌ غيرتين‌.
دايم‌ بو نقد جاني‌ سنه‌ ائيلرم‌ نثار
گورسم‌ جيدادا باشيني‌ سردار نصرتين‌.


بو ايللرده‌ ديركي‌، ايرانليليق‌، پان‌ ايرانيسم‌ فيكيرلري‌،انوشيروانين‌ عدالتيني‌ اؤيمك‌، بهمن‌ و دارا آدلاري‌ ايله‌اؤيرنمك‌ گورونور. بيلديگيميزكيمي‌ بو فيكيرلرسونرالار داهادا گئنيشلندي‌ و رضاشاه‌ حكومتينين‌داخلي‌ سياستينين‌ اساس‌ ستونونو تشكيل‌ ائتدي‌. لاكن‌ رضاخانين‌ 1304 - و نجو ايلده‌ شاه‌ اولماسيندان‌سونرا شاعرين‌ بوتون‌ بو تعريفلري‌ و ايرانلي‌ليغااؤينمه‌لري‌ اؤرتولو تنقيده‌ چئوريلير.


شبستر حياتينين‌ سون‌ دؤورو / 1305-1312 ش‌. /ميرزه‌ علي‌ معجز هر طرفده‌ن‌ معنوي‌ و مادي‌ فشارامعروض‌ قالير، قارداشي‌ حسينين‌ استانبولدا وفاتي‌شاعيره‌ يارديمينين‌ كسيلمه‌سينه‌ سبب‌ اولور. بو زامانداشاعير، بعضي‌ خرافي‌لر طرفيندن‌ده‌ داها آرتيق‌ روحي‌فشارا معروض‌ قالير.


معجزين‌ شبستر حياتينين‌ سون‌ دؤورونده‌ انگليس‌عاملي‌ رضاشاه‌، اؤز اربابلارينين‌ گؤستريشيله‌ بير سيرامثبت‌ و منفي‌ اجتماعي‌ ايشلره‌ ال‌ آتير: بير طرفده‌ن‌ اورتا عصيرلر يادگاري‌ كؤهنه‌ و گئري‌قالميش‌ اداره‌ اصوللاري‌ اؤز يئريني‌ تازا سيستيم‌اداره‌لره‌ وئرير، تازا اصول‌ مكتبلر آچلير، بير عده‌لرين‌نفوذ و محدودلاشير، اوروپايا شاگردلر گونده‌ريلير، تازاسيستيم‌ اوردو مئيدانا گلير... او بيري‌ طرفده‌ن‌ پان‌ ايرانيسم‌ شئيپور و سسلنمه‌گه‌باشلايير، ترياك‌ و اونون‌ چكمه‌سي‌ ماليه‌ اداره‌سي‌واسطه‌سيله‌، بير نوع‌ رسمي‌ شكيلده‌ ياييليب‌ تشويق‌ائديلير، تازا اداره‌ رييسلري‌، چوخ‌ حاللاردا، تريه‌كه‌مبتلا شخصلردن‌ سئچيلير، عدالتسيز وئرگيلر خلقه‌تحميل‌ اولور، ابتدائي‌ انساني‌ حقوقلار، آزادليقلاررحمسيزجه‌سينه‌ بوغولور، فارس‌ ديلينين‌ رسمي‌دؤولت‌ ديلي‌ اولماسيندان‌ سوءاستفاده‌ ائده‌ن‌ رضاشاه‌،انگليسلرين‌ تاپشيريغي‌ ايله‌، ايران‌ اهاليسينين‌ بئشده‌دؤورد حيصه‌سيني‌ تشكيل‌ ائده‌ن‌ غيرفارس‌ ملتلرين‌ديللري‌ قاداغان‌ اعلان‌ ائدير، بوغور، بو ديللرده‌ حتي‌دانيشماق‌ بئله‌ ياساقلانير. بونونلادا رضاشاه‌ معجزكيمي‌ شاعيرلرين‌ ياراديجيليغي‌ و بوتون‌ شخصيت‌ ووارليقلاريني‌، مليت‌ و انسانليقلاريني‌، اونلارين‌ ملي‌ديل‌ و ادبياتلاريني‌ گوبود جاسينا تحقير ائديب‌ آياق‌آلتينا سالير...


ائله‌ بو اجتماعي‌ سببلره‌ گوره‌ديركي‌، شاعير بيرطرفده‌ن‌ «مژده‌»، «عيديانه‌»، «خانم‌ سوره‌» و... آدلي‌شعرلر يازيركي‌، اونلاردا مكتبلرين‌ آچيلماسي‌،قيزلارين‌ اوخوماسيله‌ علاقه‌دار فيكيرلر يايير، جهلي‌پيسله‌يير، كؤهنه‌ اصول‌ اداره‌ مامورلارينا گولور،اونلاردان‌ گولونج‌ شعر كاريكاتورلاري‌ يارادير وروحلاناراق‌:


تا مادر اطفال‌ نخوانند و ندانند
اطفال‌ چنين‌ مادر خر، خربچگانند


كيمي‌ فارسجا گؤزل‌ و دولغون‌ شعرلر يازير، غربتده‌كي‌وطنداشلارينا ايرانين‌ ترقيه‌ باشلاماسي‌ بارده‌ مژده‌وئرير اونلاري‌ وطنه‌ قاييتماغا چاغيرير. ديگر طرفده‌ن‌ ايسه‌:


قويدو بير تاج‌ باشينا لوتي‌
چكدي‌ ترياكي‌، اولدو لاهوتي‌


و يا:


خلق‌ مشغول‌ بناگه‌ سوخولار مسجده‌
شيراوز قويار خلقه‌ طرف‌ مثل‌ رضاخان‌ يئرييه‌


دئيه‌ رضاخانين‌ قولدورلوغو، بير قاراسورانليقدان‌شاه‌ ائديلديگي‌ و خلقي‌ ترياكه‌ مبتلا ائله‌مه‌سيني‌ مزه‌لي‌شكيلده‌ افشا ائدير. رضاشاه‌ قولدور، سونگويه‌، اجنبيلره‌ داياناراق‌قاجارلارين‌ استبداديندان‌ داها گوبود بير ديكتاتورلوق‌ايران‌ خلقلرينه‌ تحميل‌ ائدير، لاكن‌ وطني‌ و خلقيني‌اوركده‌ن‌ سئون‌، اؤنا كؤنول‌ وئره‌ن‌، اونون‌ يولونداجاندان‌، باشدان‌ كئچن‌ شاعير بئله‌ ديكتاتورلارا باش‌ايمز، اونون‌ تورك‌ ديليني‌ ياساق‌ ائتمه‌سينه‌ اهميت‌وئرمز و گئنه‌ده‌ آنا ديلينده‌ يازار، تا ظاليمه‌ باش‌ ايمه‌ك‌اونو داها دا قان‌ ايچن‌ و جلاد ائتمه‌سين‌:


بيز وطن‌ عاشيقلري‌ باش‌ ايله‌ جاندان‌ كئچميشيك‌
ظاليمه‌ عادل‌ دئييب‌ باش‌ ايمه‌ريك‌، خونخور اولا


اوللر «سردار سپه‌» اومود گؤزو ايله‌ باخميش‌ معجزاونون‌ قولدورلوقلاريني‌ گؤردوكده‌ اونو «سرخيل‌» /آت‌ سوروسونون‌ باشچيسي‌ / آدلانديرير، حريتي‌بوغان‌، شن‌ حياتا غم‌ اله‌ين‌ گؤسترير:


هر واراق‌دا كي‌، لفظ‌ حريت‌
گوردو سر خيل‌، تئز اونو يالادي‌،


تاري‌ سينديردي‌، دونبگي‌ ييرتدي‌
دوشدو معجزداماقدان‌، اي‌ مؤمن‌.


ديكتاتورلوغون‌ شرقي‌ شكيليني‌، ان‌ گوبود نوعواولان‌ رضاخان‌ استبداديني‌ و اونون‌ خلقه‌ منفي‌تاثيريني‌ «بؤرك‌ ماجراسي‌» آدلي‌ شعرده‌ آيدين‌ گؤرمك‌اولار. رضاشاهين‌ قولدورلوغونو مشاهيده‌ ائده‌ن‌ معجزگؤستريركي‌، او ايراندا هئچ‌ بير اساسلي‌ مترقي‌ ايش‌گؤرمه‌ميشدير و اوللر اولدوغو كيمي‌، گئنه‌ ده‌ جهالت‌بولودو ايرانين‌ هر يئرينه‌ كؤلگه‌ سالماقدادير:


سحاب‌ جهل‌ هنوز حكمراندير ايراندا
اينانمايين‌ دئسه‌لر، اصفهان‌ ايشيقلاندي‌.


آه‌ من‌ الجهل‌ و حالاته
‌احرق‌ عمري‌ بحراراته‌


رضاشاهين‌ استبدادينين‌ ياراماز بير ثمره‌سي‌ ده‌،انگليسلرين‌ گؤستريشيله‌، ايران‌ خلقلرينين‌ ملي‌حقوقلارينين‌ تاپدالانماسي‌، ياشاديقلاري‌ يئرلرين‌تالانيب‌ سويولماسي‌ و يالنيز تهرانين‌ آبادلاشماغاباشلاماسيدير. بو وضعيتي‌ دويان‌ شاعير:

صبا دوشسه‌ يولون‌ تهرانا سؤيله‌ مير تهرانا،
فقط‌ تهران‌ دگيل‌ ايران‌، گرك‌ هر يان‌ ايشقلانسين‌.

دئيه‌ تهران‌ حكومتينين‌ آذربايجانا اؤگئي‌ كيمي‌باخماسيني‌ افشا ائدير.


آنا ديلينين‌ ياساق‌ ائديلمه‌سي‌ ميرزه‌علي‌ معجزي‌ داهاچوخ‌ دوشوندورور، اونا گؤره‌كي‌، او خلقين‌ ترقي‌ وسيله‌سيدير و تهران‌ حكومتي‌ آذربايجانين‌ ديليني‌ قاداغان‌ائتديكجه‌ او ميلتين‌ گئري‌ قالماسينا امين‌ اولوب‌،اوندان‌ نيگران‌ اولماز، لاكن‌ آذربايجان‌ خلقي‌ اؤز آناديلينده‌ يازيب‌ اوخوسا، تهران‌ آذربايجاندان‌ نيگران‌اولاجاقدير، اونا گؤره‌كي‌، بوندان‌ سونرا او ملت‌ داهاتهران‌ طرفينده‌ن‌ سويولماياجاق‌، زورا و حقوقسوزلوغاباش‌ ايمه‌يه‌جك‌، اينگيليس‌ ايمپرياليزمينين‌ اصلاًايسته‌مه‌ديگي‌ اينكشاف‌ و ترقييه‌ باشلاياجاق‌.


اوزامان‌ خلق‌ شادكام‌ اولاجاق‌كي
وطن‌ مادري‌ زبان‌ اولاجاق‌
اوندا تهرانلي‌ ناگيران‌ اولاجاق
‌اهل‌ آذربايجانا، انشاللاه‌!


بو سببده‌ن‌ ده‌ فارس‌ ديلينين‌ رسميليگي‌ ديللره‌دوشنده‌ شاعير يازيردي‌:


ايندي‌ فارسي‌ دانيشماق‌ سؤزو افواها دوشوب‌
آتش‌ ظلم‌ و ستم‌ خئيمه‌ و خرگاها دوشوب‌


شاعرين‌ فيكيرينجه‌ آذربايجانين‌ تهران‌ طرفينده‌ن‌ازيلمه‌سي‌، ديلينين‌ ياساقلانماسي‌ و بوتون‌ بد بختليك‌و فلاكتلري‌ بو خلقده‌ بيرليگين‌ اولماماسيندان‌ ايره‌لي‌گلميشدير:


آنلاسايدي‌ اتفاق‌ و اتحادين‌ حكمتين
بو قدر چكمزدي‌ زحمت‌ اهل‌ - ديلمان‌، اي‌ عمي‌!


بونا گؤره‌ده‌ ميرزه‌ علي‌ معجز دوغما خلقيني‌ بيرليك‌و اتحادا چاغيراراق‌ يازيردي‌:


وئرين‌ ال‌ - اله‌ اتحاد ائيله‌يين
گؤره‌نمز چون‌ هر ايشي‌ تك‌، دوستان‌.


شاعير اؤز خلقيني‌ بيري‌ - بيريني‌ سئومگه‌ چاغيرير،اونا گؤره‌كي‌، بونسوز بير ملت‌ خوشبخت‌ و آزاداولابيلمز:


هر مملكت‌ جماعتي‌ سئومزسه‌ بير – بيرين
قارداش‌ كيمين‌، يئتيشمز او ملت‌ سعادته‌


بئله‌ليكله‌ معجز شبستر حياتينين‌ سون‌ دؤورونده‌رضاشاهين‌ ديكتاتورلوغونو، ملي‌ ظلمونو، بيگانه‌نؤكري‌ اولماسيني‌،... ساده‌ ديل‌ و گوجلو منطق‌ ايله‌ افشاائديردي‌. بونونلا برابر رضاشاهين‌ اوللر روحانيتله‌نسبتاً مخالفتي‌ سبب‌ اولوركي‌، شاعير بو دؤوروده‌ اؤزضيدّ خرافات‌ فيكيرلريني‌ آچيق‌، قورخوسوز وجسارتله‌، دؤنه‌ - دؤنه‌ آچيب‌ سؤيله‌سين‌ و بو مسئله‌ده‌او قدر درين‌لشسين‌كي‌، تانيديغيميز ادبياتلارين‌ هئچ‌بير شاعيري‌ بو گونه‌ قدر بو مسئله‌ده‌ بو اندازه‌ده‌ده‌رينلشمه‌ميشدير. بونونلا علاقه‌دار معجز بو دؤورده‌ كؤهنه‌ حيات‌ ومدنييت‌ قاليقلاريني‌: خزنه‌لي‌ حاماملاري‌، باشي‌ قيخديريب‌ ساققالي‌اوزالتماغي‌، ديني‌ خورافاتي‌ و مووهوماتي‌،... جيدّي‌تنقيد آتشينه‌ توتور.


دئمك‌، ميرزه‌ علي‌ معجز شبستر حياتينين‌ سون‌ايللرينده‌ رضاشاهين‌ ايراني‌، ايرانليلاري‌، او جمله‌دن‌آذربايجاني‌ گئريليكدن‌ نجات‌ وئرمك‌ و ايران‌ ميلّتلرينه‌ميلّي‌ حقوق‌ وئره‌رك‌، اونلاري‌ مترقّي‌ بشرييت‌ كاروانيناچاتديرماق‌ فيكيرلريندن‌ مايوس‌ اولور و عملي‌ حالداگؤروركي‌، رضاشاه‌ اينگليس‌ ايمپرياليزمينين‌ عامليديرو او نه‌ تكجه‌ ايران‌ و ايرانليلاري‌ ترقّي‌، سعادت‌ وآزادليغا دوغرو آپارماق‌ ايسته‌مه‌يير، حتّي‌ بو عاميل‌ ونؤكر مووهوماتچي‌ دين‌ خادملرينيني‌، دربارا باش‌اه‌ييب‌ تابع‌ اولماق‌ شرطيله‌، ساخلاييب‌ حيمايت‌ ائدير،تا اونلار ايران‌ خلقلرينين‌ اصيل‌ اينكيشافينين‌ قاباغيني‌آلماقدا، اينگيليس‌ ايمپرياليزمي‌ نؤكري‌ شاهلاامكداشليق‌ ائتسينلر. بوتون‌ بونلاري‌ گؤروب‌، دويان‌شاعير خورافات‌ و دربار عنصورلريني‌ بيرليكده‌ تنقيدآتشينه‌ توتور.


شاعيرين‌ بو دؤور يارديجيليغيندادا قادين‌ مسئله‌سي‌و اونلارين‌ ساوادلانماسينين‌ لزومو اؤز حادّليغيني‌ايتيرمه‌يير.


1312- نجي‌ ايلده‌ معجزين‌ باجاناغي‌ خطيب‌زاده‌نين‌اوغلو «شفيع‌خان‌»، خالاسيني‌ گؤرمك‌ اوچون‌، شبستره‌گه‌لير و بورانين‌ عمومي‌ وضعييتي‌ و معجزين‌ حياتيني‌گؤروب‌، قاييداركن‌ آتاسينا حكايت‌ ائدير. آقاي‌خطيب‌زاده‌ معجزه‌ مكتوب‌ يازاراق‌، اونو شاهرودشهرينه‌ دعوت‌ ائدير. ميرزه‌ علي‌ معجز بو چاغريشي‌بؤيوك‌ ممونييتله‌ قبول‌ ائدير و باجاناغينا وئرديگي‌منظوم‌ جوابدا شبستردن‌ اوزاقلاشماغا مجبوراولماغينين‌ علّتيني‌ بئله‌ شرح‌ ائدير:


آمد چو پيام‌ دوستان‌ از شهرود
از آمدنش‌ چنان‌ شدم‌ من‌ خشنود
بوسيدم‌ صد هزار بار آن‌ نامه
صد شكر به‌ درگاه‌ تو اي‌ رب‌ ودود
كردي‌ تو خلاص‌ چون‌ دل‌ معجز را
از منگنه‌ جفاي‌ اين‌ جنس‌ عنود.


ميرزه‌ علي‌ معجز 1312 - نجي‌ ايل‌ شهريور آييندا،خانيمي‌ ايله‌ بيرليكده‌، ائو اثاثييه‌سيني‌ ييغيشديراراق‌،شبسترلي‌ دوستلاريندان‌ تقريباً ايگيرمي‌ نفرينين‌موشايعتي‌ ايله‌ تبريزه‌ و اوردان‌ شاهرودا گئدير. ميرزه‌ علي‌ معجز بو دفعه‌ تبريزده‌ معاريف‌ پرور تاجيررحمتلي‌ حاجي‌ محمد نخجواني‌ و قارداشي‌ حاجي‌ حسين‌نخجوانينين‌ قوناغي‌ اولور، اوردا اؤز اليله‌ قيسا شرح‌حاليني‌ يازيب‌ نخجوانيلرين‌ يانيندا قويور. حاجي‌محمد نخجوانينين‌ اوغلو «علي‌ آقا» معجزين‌ سون‌شكليني‌ چه‌كير. بو فوتو شه‌كيل‌ حاجي‌ محمد نخجوانينين‌ معجزين‌شئعرلرينه‌ ترتيب‌ ائتديگي‌ ال‌ يازما دفترين‌ ايلك‌صحيفه‌سينه‌ ياپيشديريلميشدير و شاعيرين‌ سون‌شكليدير.. دفتر، تبريزين‌ ميلّي‌ كيتابخاناسينداساخلانيلير.


ميرزه‌ علي‌ معجز ايل‌ ياريم‌ شاهرود شهرينده‌ ياشايان‌آيلارين‌ اوّللرينده‌، شاهرودا سفر زاماني‌ موشاهيده‌لريني‌، فارس‌ خلقينين‌ گئري‌ قالميش‌ حياتيني‌ايكي‌ گؤزل‌ منظومه‌ده‌ تصوير ائتميشدير. سونراكي‌ آيلاردا ايسه‌، شاعير شبسترلي‌ دوستلارينامكتوبلاريندا، هابئله‌ نخجوانيلره‌ يازديغي‌ نامه‌لرده‌آيريليق‌ حسرتيله‌ دولو شئعرلر يازاراق‌، اونلاردان‌آيريلماسيندان‌ پئشمان‌ اولدوغونو بيلديرير و هم‌ فيكيرو روشنفيكير دوستلاريندان‌ آيريلماسيندان‌ كدرله‌سيزلايير:


دوشنده‌ ياديما ياران‌ محمد الخصال‌ هرگون
آخارقان‌ چشمه‌ - چشمه‌ فيكيريمه‌ قلب‌ مكدردن‌،


فراق‌ ائيلر جيگر پاره‌، سيزيلدار قلب‌ - بيچاره‌
فراق‌ دوستان‌ بدتردي‌ زخم‌ تير و خنجردن‌.


شاعير شاهروددان‌ يازديغي‌ «محمد علييه‌ مكتوب‌»عنوانلي‌ شئعرينده‌ ده‌گيرمانچي‌ «عاشيق‌ قاسيمي‌» واونون‌ ده‌گيرمان‌ دامي‌ خاطيره‌لريني‌ بير داها گؤرمك‌آرزولايير:


مني‌ قاسيمدان‌ ائتدي‌ دور هيجران
حسين‌ كورد ناغيلي‌ قالدي‌ نؤقصان‌،
دؤنر باشيم‌، اولار حاليم‌ پريشان‌
سالاندا يادا بام‌ - آسياني‌.
گذاريم‌ دوشسه‌ بيرده‌ اول‌ دياره‌
ده‌گيرمان‌ دامينا چيخسام‌ دوباره‌،
شب‌ مهتاب‌ و ابر پاره پاره
دئسن‌، وئررم‌ قولاق‌ تا صبح‌ آذاني‌


ميرزه‌ علي‌ معجز شاهروددان‌ يازديغي‌ اكثرشئعرلرينده‌ دوستلارينا آيريليقدان‌ شكايتله‌نير وشبستردن‌ آيريلماغينا تاسّوف‌ ائدير و پئشمان‌اولدوغونو بيلديرير:


رنگيم‌ ساراليب‌، لاغر اولوب‌ نئي‌ كيمي‌ جسميم
بو حالا قويان‌ عاشيقي‌ هيجراندير، علي‌ جان‌


دئمك‌ شاعير شاهرودا گئدركن‌، عؤمرو بويو تاپديغي‌هم‌ فيكر، اورك‌ بير، ضيالي‌ و شعورلي‌ دوستلاريني‌ايتيرميش‌ و شاهرود شهرينده‌ اونلاري‌ عوض‌ ائدن‌دوستلار تاپابيلمه‌ديكده‌، تنهاليقدان‌ سارسيميش‌ دير،بو ايش‌، شبهه‌سيز، شاعيرين‌ اؤلومونده‌ تأثيرسيز اولماميشدير. ميرزه‌ علي‌ معجز شمسي‌ 1313 - نجو ايل‌ اسفندآيينين‌ سونلاريندا، حياتيتنين‌ 61 ايلينين‌ تامام‌اولماسينا اون‌ نئچه‌ گون‌ قالاندا وفات‌ ائتميش‌ و تصادفاًمشهده‌ زيارته‌ گئدن‌ شبسترلي‌ روحاني‌ و معجزين‌تانيشي‌ و دوستو حاجي‌ سيّد رضي‌ اونا نامازقيليب‌شاهروددا باسديرميشدير.


شاعرين‌ وفاتيندان‌ تقريباً 30 ايل‌ سونرا، شمسي‌دؤوردونجو اون‌ ايللگين‌ اوّللرينده‌ / ميلادي‌ايگيرمينجي‌ يوز ايللگين‌ 60 - نجي‌ ايللرينين‌اوّللرينده‌ / باكيدا ياشايان‌ شبسترلي‌ م‌.ت‌ كيريشچي‌نين‌تشبّوثو ايله‌، شبسترلي‌ باقر محمدزاده‌ معجزين‌جسدي‌، شاعيرين‌ اؤز وصييتي‌ اساسيندا، شاهروددان‌شبستره‌ كؤچوروب‌ اوردا باسديرميشدير.


شاعرين‌ اؤز حياتي‌ دؤوروندن‌، اؤزونون‌ده‌ يازديغي‌كيمي‌، بير سيرا مسلكداش‌ دوستلاري‌ اونون‌ شئعرلريني‌آيري‌ - آيري‌ دفترلرده‌ بير آرايا توپلاماغا باشلاميشلار.بونلاردان‌ بو گونه‌ قده‌ر بيلديگيميز مرحوم‌ «بهرامي‌محمود» و بير نئچه‌ نفر باشقا شبسترليلر اولموشلاركي‌،توپلاديقلاري‌ شئعرلر دفترلرده‌ اونلارين‌ عايله‌لري‌ و يامعين‌ شخصلرده‌ ساخلانيلماقدادير.


شاعيرين‌ وفاتيندان‌ نئچه‌ ايل‌ سونرادان‌ باشلاياراق‌،نئچه‌ نفر معاريف‌پرور، وطن‌ سئور، اؤز ادبيات‌ و ميلّي‌مدنييتلرينه‌ قلباً باغلي‌ اولان‌ شبسترلي‌ معجزين‌ ال‌يازمالاري‌ و مختليف‌ شخصلر طرفيندن‌ توپلانميش‌شئعرلريني‌ بير آرايا توپلاماغا باشلاميش‌ و بو ساحه‌ده‌چوخ‌ زحمت‌ چكميشلر. بو شخصلرين‌ ان‌ گؤركمليسي‌شبسترلي‌ امكلي‌ سرهنگ‌ «محمد يوسف‌ خئيرابي‌»اولموشدوركي‌، توپلاديقلاري‌ بير نئچه‌ فوتو نسخه‌ده‌اللرده‌ دير. خئيرابي‌ 1354-نجي‌ ايلده‌ توپلاديقلاريني‌اوستاد شهريارين‌ نظرينه‌ چاتديرميشدير.