سؤزوموز
مؤعجوز-توركجه وئبلاگىندان. از وبلاگ معجز-تركى
او زامان خالق شاديمان اولاجاق
كي وطهن "مادهري زبان" اولاجاق
اوندا "تئهرانلي" ناگهران اولاجاق
اهل-ي آزهربايجان´ه اينشاللاه!
او زامان خالق غوصصهدهن آزاد
اولار هم گؤز ايشيق٬ كؤنول آباد
كسيلهر بانگ-ي ناله-و فرياد
دوزهلهر بو زمانه اينشاللاه!
------------------------
ساقييا بئله آف-و اوف ائتمه!!Sâqiya belə âf-o ûf etmə!
دولانار بو زمانه٬ اينشاللاه! Dolanar bu zəmânə, inşallah!
خالقا ائيلهر زمانه رحم دخيXalqa eylər zəmânə rəhm dəxi
اوخو قويماز كمانه٬ اينشاللاه!Oxu qoymaz kəmânə, inşallah!
ميللهتين دردي جهل-و غقلهتديرMillətin dərdi cəhl-u qəflətdir
چارهسي عئلم ايله صنعهتديرÇârəsi êlm ilə sən’ətdir
خالقيميز مرد-ي باكهياسهتديرXalqımız mərd-i bâkəyasətdir
گلهر آخهر زبانه٬ اينشاللاه!Gələr âxər zəbânə, inşallah!
اوخودار نووجاوان اينسانيOxudar novcavan insanı
عاليم ائيلهر قيزي و اوغلانيÂlim eylər qızı və oğlanı
اولار همراه زمان-ي طولانيOlar həmrəh zəmân-i tûlâni
عؤمرو هم شادييانه٬ اينشاللاه!Ömrü həm şâdiyanə, inşallah!
اولار آيروپيلانلار آمادهOlar ayropilanlar âmâdə
گزهريك بيز ده چرخ-ي مينادهGəzərik biz də çərx-i minâdə
دملهريك چايي عرش-ي اعلادهDəmlərik çâyı ərş-i ə’lâdə
تؤكهريك ايستهكانه٬ اينشاللاه!Tökərik istəkânə, inşallah!
يئري ماشين ايله سؤكهر زاريعYeri mâşin ilə sökər zâri’
خرمهني عئلميله دؤيهر زاريعXərməni elmilə döyər zâri’
قازانار خئيلي سيم-و زر زاريعQazanar xeyli sim-u zər zâri’
ايشلهمهز موفته خانه٬ اينشاللاه!İşləməz müftə xânə, inşallah!
فهله-و رنجبهر گئدهر درسهFəhlə-vu rəncbər gedər dərsə
روزنامه آليب٬ چوبان گلسهRûznâmə alıb çoban gəlsə
اولار هم كربلايي تؤحفه نيسهOlar həm Kərbəlâyı töhfənisə
آشينا هر زبانه٬ اينشاللاه! Âşina hər zəbanə, inşallah!
چون اولار عئلم-و فضل اناثه انيسÇün olar elm-u fəzl ənâsə ənis
ييخيلار خانيمان-ي ناف نيويسYıxılar xâniman-i nâfnivis
دخي گئتمهز توكذذهبان-ي خبيثDəxi getməz Tükəzzəbân-i xəbis
جانيب-ي وايقان´ه٬ اينشاللاه!Cânib-i Vâyqân’ə, inşallah!
او زامان خالق شاديمان اولاجاقO zaman xalq şadıman olacaq
كي وطهن "مادهري زبان" اولاجاق Ki vətən “mâdəri zəban” olacaq
اوندا "تئهرانلي" ناگران اولاجاقOnda “Tehranlı” nâgəran olacaq
اهل-ي آزهربايجان´ه٬ اينشاللاه!Əhl-i Âzərbâycân’ə, inşallah!
او زامان خالق غوصصهدهن آزادO zaman xalq qüssədən âzâd
اولار هم گؤز ايشيق٬ كؤنول آبادOlar həm göz ışıq, könül âbâd
كسيلهر بانگ-ي ناله-و فريادKəsilər bang-i nâlə-vu fəryad
دوزهلهر بو زمانه٬ اينشاللاه!Düzələr bu zəmânə, inşallah!
-------------------------------------------
سه نكته و شعر معجز
رسميت زبان تركى:
١- زبان تركي در ايران از تاريخ هزار ساله دولتي بودن برخوردار است. اين زبان در قرن بيستم نيز٬ گرچه كوتاه مدت٬ در آزربايجان زبان رسمي و دولتي اعلام شده است. رسمي و دولتي شدن دوباره زبان تركي در ايران و ضرورت انجام تغييرات لازمه در اين راستا در قانون اساسي٬ اساسيترين٬ عاجلترين و غيرقابل چانه زنيترين نياز فرهنگي٬ حق طبيعي و خواست دمكراتيك توده ترك در ايران است. اين خواست در دوران معاصر٬ همانگونه كه در شعر معجز نيز آشكارا ديده ميشود٬ گذشته اي اقلا صدساله دارد. اين ضرورت امروزه با رسمي شدن زبان هاي مليتهاي مختلف در دو كشور همسايه ايران يعني عراق و افغانستان دوچندان شده است. از اين پس٬ ميبايست تغيير قانون اساسي و رسمي و دولتي شدن دوباره زبان تركي در آن٬ يك صدا پيش شرط اصلي خلق ترك و همه نمايندگان و منسوبين فرهنگي و سياسي آن در هرگونه حمايت از هر شخصيت و كانديدا و فرقه و نهاد و حزب و حكومت و . و در همه مناسبتها از جمله انتخابات نمايندگان مجالس مختلف و بويژه رئيس جمهوري باشد. وظيفه روشنفكران ترك ايراني٬ تلاش براي درك ضرورت و ماهيت استراتژيك اين خواست كليدي٬ همگاني و توده اي نمودن سريع آن در ميان پاره هاي خلق ترك در سراسر ايران٬ انعكاس رسمي و هر چه گسترده اين خواست ملي در تمام پلاتفرمهاي فرهنگي و سياسي داخل و خارج كشوري و تثبيت و تسجيل آن در بالاترين سطوح نهادهاي بين المللي است. جاي خوشبختي بسيار است كه عمده روشنفكران ترك ايراني نيز مسئولانه و عملا در اين جهت گام برميدارند . (نگاه كنيد به نوشته: من از رسميت بخشيدن به زبان تركي سخن ميگويم)
با اينهمه متاسفانه ديده ميشود كه برخي از فعالين فرهنگي و سياسي ترك ايراني (مثلا گروهي از فعالين و فرهنگيان آزربايجاني كه اخيرا ديداري با آقاي كروبي داشته اند) وقوف كافي بر سابقه رسميت هزار ساله زبان تركي در ايران و بويژه رسميت دولتي آن در دوره حاكميت حكومت ملي آزربايجان در سالهاي جنگ جهاني دوم٬ مفاد عهدنامه ها و اعلاميه هاي حقوق بين المللي ناظر به حقوق بشر و حقوق زباني و الزامات دولتها در تطابق خود با آنها٬ سير تاريخي و امروز نيازها و شعارهاي استراتژيك خلق ترك در ايران٬ فعل و انفعالات دمكراتيك صورت گرفته در جهان٬ منطقه و كشورهاي همسايه و .... نداشته و هنوز مشغول مطرح نمودن خواستهاي بي پشتوانه و نامتناسب با شرايط و احتياجات روز٬ مانند اجراي اصول غيردمكراتيك ١٥ و يا ١٩ قانون اساسي –ميباشند. حال آنكه حتي در صورت اجراي اين اصول و با غير رسمي ماندن زبان تركي٬ هيچگونه تضمين عملي براي ادامه پايبندي دولت به اجراي آنها در آينده وجود ندارد. علاوه بر آن٬ اين اصول با رسميت دادن انحصاري به زبان فارسي و به رسميت نشناختن وجود و هويت ملل مختلف در ايران (تاكيد به ملت ايران به جاي ملتهاي ايران)٬ خود از ريشه هاي مساله ملي و زباني در ايران شمرده ميشوند. آموزش زبانهاي مادري و يا آموزش به زبانهاي مادري بدون رسمي شدن زبان تركي در ايران٬ خواستي بي معني و بدون آينده است. درجا زدن٬ تنزل و عقبگرد برخي از فعالين فرهنگي ترك ايراني به شعارهاي دور از ذهنيت و مدنيت معاصر و اساسا بي پشتوانه و تضميني مانند اجراي اصول غيردمكراتيك ١٥ و ١٩ قانون اساسي – كه صريحا زبان فارسي را تنها زبان رسمي ايران اعلام نموده است- رفتار و وضعيتي فوق العاده زيانبار و ناخوشايند و تماما بر عليه منافع خلق ترك در ايران است و باعث ايجاد تصويري نادرست از سير مبارزات و ماهيت و سطح خواستهاي فرهنگي و سياسي خلق ترك در نزد ديگر ايرانيان٬ مقامات دولتي و نهادهاي بين المللي و افكار عمومي جهان ميشود. بويژه اكنون كه حتي ملتهاي كم شماري مانند تركمنها و كردهاي ايران نيز خواستار رسميت زبانهاي خود شده اند٬ مطرح ننمودن شعار و خواست محوري رسميت زبان تركي از سوي برخي از روشنفكران ترك ايراني٬ نشانگر درجه بسيار بزرگ عدم بلوغ و نازل بودن بارز تئوريك٬ فرهنگي و سياسي و عقب ماندگي جنبش ملي دمكراتيك ترك و آزربايجاني در مقايسه با جنبشهاي ديگر ملل ايراني مانند تركمن و كرد است.
موقعيت تهران:
٢- معجز در شعر خود "تهران" را نه به معني شهر و يا استان تهران كنوني بلكه مجازا و به معناي حكومت مركزي ايران بكار برده است. نبايد فراموش نمود كه بين يك چهارم تا يك سوم اراضي استان تهران٬ در سير طبيعي تاريخ و در اواخر قرن نوزده ترك نشين بوده و بنابراين جزئي از منطقه به هم پيوسته ترك نشين در شمال غرب كشور و يا آزربايجان ائتنيك ميباشد. علاوه بر آن پايتخت و متروپل تهران نيز خود بر سرحد ناحيه ترك نشين شمال غرب (آزربايجان) و ناحيه فارس نشين مرز-شرق ايران (فارسستان) جاي گرفته و شهري كاملا فارس نشين و يا فارسستاني شمرده نميشود. بيشك در ايراني فدرال مناطق تركنشين استان تهران٬ مانند همه مناطق ترك نشين شمال غرب كشور (معيار تركيب جمعيتي نواحي در اواخر قرن نوزده و پيش از تاسيس دولت پهلوي است) در ايالت آزربايجان قرارداده خواهند شد و موقعيت آينده متروپل تهران نيز موضوعي تعيين كننده در روابط بين دو مليت ترك و فارس در ايران فدرال خواهد بود.
دولت تركي-آزربايجاني قاجاري:
٣- شعر معجز داراي سه بند ديگر نيز ميباشد كه در باره انتقاد و نكوهش از دولت تركي-آزربايجاني قاجار ميباشد. (در زير آورده ميشود). او در اين بندها سقوط دولت قاجار را با رسمي شدن زبان تركي٬ با باز شدن زبانها٬ با شكوفائي زبان و فرهنگ تركي در ايران يكي دانسته است. اكنون همه به خوبي ميدانيم كه اين تصور در ضمن نادرستي٬ بسيار ساده انگارانه نيز بوده است. شكي نيست كه بخش عمده اي از روشنفكران٬ نخبگان و بزرگان ترك و آزربايجاني در اوايل قرن بيستم٬ از چپ و راست و مذهبي٬ از يكسو به علت سطحي نگري اي حيرت العقول٬ تحت تاثير شعارهاي تجدد٬ مشروطيت٬ آزادي٬ جهموريت و .... رضا خاني٬ عامل امپريالسيم بريتانيا قرار گرفته و از سوي ديگر به سبب غفلتي غير قابل توجيه و به طرزي شگفت انگيز٬ متوجه تصوير بزرگتر يعني توطئه هاي انگلستان در پايان دادن به حاكميت دول و گروههاي تركي آسيا از هندوستان و ايران و عثماني نشده بودند. و متاسفانه در نتيجه اين سطحي نگري و غفلت٬ به صورت عوامل بي جيره و مواجب استعمار انگليس در مخالفت با دولت آزربايجاني –تركي قاجار و سرنگوني دمكرات ترين٬ مدنيترين و متجددترين حاكم ايران يعني احمدشاه و از آن بدتر به عنوان عاملين پايان دهنده به حيات آخرين سلسله ترك و آزربايجاني در ايران و جهان و پايان يافتن حاكميت سياسي هزار ساله خلق ترك در ايران عمل نموده اند. در حاليكه روشنفكران و سياسيون تركيه اي و روسيه اي و رهبران آنها در اوايل قرن بيستم (لنين و آتاتورك)٬ با مجادلات خود توانسته اند كه دولتهاي مدرن٬ مستقل و ملي روسيه و تركيه نوين را پايه گذاري كنند٬ اكثر روشنفكران و سياسيون ترك و آزربايجاني در ايران (به استثناء شمار اندكي مانند مصدق و صولت الدوله قشقائي) تنها گروهي هستند كه به دست خود تيشه به ريشه عمر آخرين سلسله تركي-آزربايجاني ايران و جهان يعني دولت قاجار زده اند و اين حادثه اي منحصر به فرد در تاريخ معاصر جهان ميباشد.
از جنبه ملي نيز اينان٬ يكي از زمينه سازان و مسئولين به حاكميت رسيدن قوم اقليت فارس در ايران٬ تثبيت قوميتگرايي فارسي و نژادپرستي آريايي به عنوان فرهنگ ملي مردم و دولت ايران٬ شتاب گرفتن روند ريشه كن كردن و انهدام تمام و كمال زبان و فرهنگ و هويت خود تركي و فارس نمودن همه اينها در كشور٬ محو وحدت ارضي و موقعيت اقتصادي و .... آزربايجان و معامله مستعمره نمودن با آن شمرده ميشوند. كارنامه سياه و غفلت و جهالتي كه نخبگان و بزرگان قوم ترك و آزربايجاني در ايران اوايل قرن بيستم در اين مورد يعني پايان دادن به حاكميت سياسي ملت ترك در ايران از خود نشان داده اند٬ در پرسپكتيوي تاريخي و به نظر اينجانب٬ بيشك از حد ناآگاهي اي ساده و اشتباهي قابل توجيه بسيار فراتر رفته و به ابعاد بلاهتي تاريخي رسيده است. تاريخ به ما نشان داد كه ساقط نمودن دولت تركي-آزربايجاني قاجار و بويژه سلطنت احمدشاه٬ بر خلاف تصور اين گروه٬ نه تنها دمكراسي و مدرنتيه و رفاه و .... اي به همراه خود نياورد بلكه مترادف با تعطيل شدن مشروطيت٬ سلب همه آزاديهاي دمكراتيك ملل و مردم ايران٬ تبديل اين كشور به يك ديكتاتوري جهان سومي و كشوري مستعمره گرديد.
اؤز اؤزون اؤلدوروبدو شاه-ي قجهر
دار-ي عوقبايه ائيلهييبدي سفهر
دوزدو بو سؤز٬ يالان دئييل بو خبهر
بويانيب رختي قانه اينشاللاه!
وئردي چون تاج-و تختيني باده
قالمادي ايش اونا بو دونياده
ساقييا قورخما٬ دور٬ گتير باده
دخي گلمهز بو يانه٬ اينشاللاه!
قالدي بيرجه برادهري شاه´ين
او دا دوشموش گؤزوندهن آللاه´ين
تؤكه قانين گرهك او بدراه´ين
بلكه ميللهت اويانه٬ اينشاللاه!
گرچهيه هو!!!